ارتباط سیاسی چین و ایران
ارتباط سیاسی چین و ایران در بستر راه ابریشم؛ از ابتدای تاریخ تا پایان دورۀ ساسانی

جایگاه راه ابریشم در تمدن جهان
آیا تا به حال به این فکر کردین که کارکرد سیاسی جادۀ ابریشم چی بوده و سیاست در سرنوشت جادۀ ابریشم چه نقشی داشته؟ همۀ ما جادۀ ابریشم رو مسیری باستانی و طولانی میدونیم که از دورۀ باستان، شرق و غرب عالم رو به هم پیوند داده بوده و نقش بسیار مهمی در رونق اقتصادی سرزمینهایی داشت که در مسیرش قرار داشتن یا اصلا به دلیل وجود همین راه ساخته شدن. اما چیزی که بهش توجه نمیشه جایگاه سیاسی این جادۀ تاریخیه. در واقع علاوه بر کالاهای مادی و فرهنگی، ارتباطات سیاسی هم تو بستر این راهها رشد میکردن و بر سرنوشت ساکنانش، تاثیر میذاشتن. این تاثیر گاهی تو زمان صلح و آرامش اتفاق میافتاد و گاهی تو زمان جنگ قدرتها. اما به هر حال در بستر راهها جریان پیدا میکرد. در این قسمت میخوام براتون از تاثیر جادۀ ابریشم در روابط سیاسی سلسلههای حاکم بر ایران در دورۀ باستان با یکی از مهمترین تمدنهای جهان، یعنی تمدن چین بگم. روابطی که برای هر دو طرف پر از فراز و نشیب و دستاوردهای گوناگون بوده.
چین و ایران پیش از هخامنشیان
چین برای ما ایرانیان، یه سرزمین دوردست، پهناور با مردم و فرهنگی عجیبه و شاید خیلیهامون ندونیم، که در طول تاریخ، چه مستقیم، چه غیرمستقیم، با چین مرتبط بودیم. برای این که بفهمیم این ارتباط چه طوری بوده، مجبوریم بیشتر به اسناد چینی مراجعه کنیم چون چینیها کلا تو کار سالنامهنویسی و تاریخنگاری بودن و توی اون اسناد، وقایع تاریخی رو به شکل منظم ثبت میکردن. دربارۀ روابطشون با ایران هم، میشه تو این اسناد، نکات جالبی پیدا کرد.
با این حال دربارۀ روابط چینیها با مادها و هخامنشیان در گزارشهای تاریخی خودشون هم مطلب دندانگیری، وجود نداره. جالبه که تاریخ نگارهای یونانی هم طوری در مورد چین سکوت کردن که انگار هیچ خبری از اونا به یونان نرسیده بوده.
به نظر میرسه ارتباط یونانیان و چینیان تا دوران هخامنشی، بیشتر به وسیلۀ بعضی از اقوام ایرانی بوده، مثل سکاها که کوچگردهایی بودن تو آسیای میانه و مناطق شمالی دریای خزر. در نتیجۀ این ارتباطات، فنون ساخت ابزارآلات مختلف با مواد اولیۀ متفاوت، از ایران، وارد چین شده. البته این ارتباط خیلی هم خشک و خالی نبوده، در کنار محصولات و فنون، عناصر فرهنگی هم منتقل شدن.
پژوهشهایی که در زمینۀ زبانشناسی صورت گرفته هم نشون داده که کلمههای هم ریشۀ زیادی در زبان چینی و زبانهای ایرانی وجود داره. همچنین گفته شده آیین پرستش خدای آسمان و تقدس آتش در چین هم، در همون زمانها، از طریق اقوام سکایی، به چین وارد شده.
جالبه که این ارتباطات فقط به ایران شرقی هم مربوط نمیشه. شاید چینیها مثل مصریها اطلاعات نجومی رو از بابلیان وام گرفته باشن. همینطور کورههای سفالپزی یانگ شائو، نزدیک شهر شیان چین، خیلی شبیه کورههای تپه سیلک کاشان مربوط به هزارۀ چهارم پیش از میلاده.
رابطۀ چین و ایران در دورۀ هخامنشی
شکلگیری دولت هخامنشی، سرمنشاء تحولات بسیار بزرگی در جهان اون روزگار بود. دولتی که برای اولین بار گسترۀ عظیم تمدن ایرانی رو متحد کرد و بنیانگذار شیوههای تازه در حکمرانی شد. الگویی که همچنان به عنوان یکی از موفقترین روشهای ادارۀ نهاد دولت ازش یاد میشه.
فتح ایران شرقی در زمان کوروش بزرگ و بعدتر گسترش فتوحات ایرانیان در اون بخش در زمان داریوش اول هخامنشی، مرزهای ایران و چین رو بیشتر از همیشه به هم نزدیک کرد.
یکی از مهمترین مناطقی که به شکل کاملا روشن، نشانههای حضور تمدن ایرانی رو در همسایگی چین میشه توش پیدا کرد، اویغورستان یا استان سینکیانگ چین کنونیه، در شمال غرب این کشور. این منطقه در تاریخ به ترکستان معروف بوده. قبل از جایگیر شدن اقوام ترک تو این منطقه، سکاها اونجا بودن. آثار بسیار زیادی از سابقۀ حضور اقوام ایرانی تو این ناحیه پیدا شده. مثلا تعداد زیادی اجساد مومیایی، مربوط به ۱۸۰۰ پیش از میلاد تا ۳۰۰ میلادی. بعضی از این مومیاییها، کلاههای سکاهای تیزخود دارن، همون کلاههایی که در نقش هدیهآورندگان پلکان شرقی کاخ آپادانا، تو تخت جمشید هم، با همین کلاهها دیده میشن.
همین جا بذارید یه چیز جالبی بگم، در دنیای قدیم، کلاه، یه جور شناسنامه بوده و هر قوم و ملتی یه مدل کلاه سرش میذاشته.
یکی از مهمترین کارهایی که هخامنشیان در برنامه قرار دادن، گسترش راهها بود. این راهها علاوه بر استحکام سیاسی این حکومت و کاربرد نظامی، باعث گسترش تجارت و بازرگانی هم شد و شد اون چیزی که بعدها به مسیرهای راه ابریشم معروف شد. در زمان هخامنشی بر روی راههایی که پیش از این در ایرانزمین وجود داشت، راههای شاهی ساخته شد و با نظامی بسیار دقیق از این راهها محافظت شد. از طرف دیگه امکانات ویژهای هم برای مسافران به وجود اومد که باعث شد بازرگانی و تجارت در سراسر دنیای اون روزگار توسعه پیدا کنه. نمونهاش پیدا شدن یه تیکه ابریشم تو یه گور سلتیک در آلمان از قرن ششم پیش از میلاد یا دستبافتههایی منقش به تصویر سیمرغ و آینههای برنزی در مقبرههای پازیریک، در شمال رشتهکوههای آلتایی مربوط به قرن های دوم و سوم پیش از میلاد. اینها نشانههایی از ارتباط شرق و غرب عالم در اون زمانه.
یکی از مهمترین اقوامی هم که در تاریخ ایران به عنوان رابط بین ایرانیان و چینیان ازشون نام برده شده سغدیاناند. کوروش شهری در اون منطقه ساخت به نام شهر کوروش یا به قول اروپاییها سیروپولیس، که در مسیر کاروانهایی بودن که برای تجارت به چین میرفتن. در کتیبۀ بیستون هم داریوش، به شکل تلویحی به تجارت سغدیان با مناطقی بسیار دورتر از سغد اشاره کرده. این شهر کوروش احتمالا در خجند یا اسروشنه امروزین قرار داشته.
در نوشتههای سغدی از شهری نام برده شده به نام خومدان که سغدیان از این کلمه برای نامیدن شهر چانگان، که پایتخت سلسلۀ هان بوده استفاده میکردن. این موضوع نشون میده سغدیان، لااقل از سدۀ سوم پیش از میلاد با چینی ها در ارتباط مستقیم بودن.
در هر صورت جایگاه سغد از این نظر اون قدر مهم بوده که بعدها وقتی اسکندر به ایران شرقی حمله کرد، بسیاری از همین سغدیان، سرزمینشون رو ترک کردن و به چین پناهنده شدن و تو اونجا طبقهای از تاجران ایرانی تشکیل دادن. تو ویدئوی «داستان نبرد اسکندر با اردشیر چهارم هخامنشی» در این مورد صحبت کردیم که اگه دوست داشتید میتونید اون ویدئو رو هم ببینید.
چینی ها در دربار اشکانی
انگار حدود دو سده بعد از حملۀ اسکندر به سغد، یه بار چینیها تلاش میکنن با کوشانیها که در قرن دوم پیش از میلاد، دولتی متحد پارتها ایجاد کرده بودن، ارتباط سیاسی برقرار کنن، اما موفق نشدن. ماجرا این بوده که فرستادۀ چینی که اسمش ژانگچیان بود از چین برای برقراری روابط سیاسی و اقتصادی به ایالت باختر یا بلخ فرستاده شد، اما بعد از این که به محل ماموریت رسید و اوضاع و احوال و شرایط سیاسی و اجتماعی اونجا رو دید، متوجه شد که این موضوع نشدنیه. چون کوشانیها گفتن به دلیل دوری راه، برقراری این ارتباطات به صلاح نیست. مهمترین دلیل برقرار نشدن ارتباط انگار حضور شیونگنوها یا همون هونها در بین راه چین تا بلخ بوده. کوشانیها اقوام آریایی بیابانگردی بودن که تو قرن دوم پیش از میلاد در استان سینکیانگ امروزی زندگی میکردن و بعدها با سرنگون شدن سلوکیان، حکومت کوشانی رو به عنوان یک متحد بسیار قوی برای اشکانیان شکل دادن و البته دولت کوشانی همزمان هم ایران شرقی و هم تاکلامکان رو اداره میکرد. کمی بعد با اتحاد حکومتهای اشکانی و کوشانی مشکل ارتباط با چین حل میشه و شاهد ارتباط مستمر بین چین و ایران، از این زمان به بعد هستیم.
اولین ارتباط رسمی دولتهای ایرانی و چینی که در منابع ثبت شده، مربوط به زمان پادشاهی مهرداد دوم اشکانیه، بین سال های ۱۲۸ تا ۱۲۰ قبل از میلاد. در این زمان، امپراتور ووتی از سلسلۀ هان سفیرش رو به غرب فرستاد. ایشون همون ژانک چیانه که قبلا گفتم. ژانگ چیان به ریاست یه هیات صد نفره، برای باخبر شدن از وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، راهی ایران شد و مورد استقبال دربار ایران قرار گرفت.
به روایت منابع چینی، به محض ورود اولین سفیر چین در ایران، مهرداد دوم دستور داد بیست هزار سوارهنظام، از هیأت سیاسی چین در مرزهای شرقی کشور استقبال کنن و نتیجۀ سفرشون هم این بود که دو پادشاه با بستن پیمانی بازرگانی، تجارت در مسیری که از چین شروع میشد و از طریق ایران به غرب میرفت تضمین کنن. یقیناً تأمین امنیت جادهها بزرگترین تعهدی بوده که این دو دولت متقبل شدن و در سایۀ همین امنیت هم تجارت در مسیر نسبت به گذشته شکوفاتر شد.
در گزارش سفیر چین که بعد از دیدار از ایران یا به قول خودشون آنشی (اسم چینی اشکانیها) نوشته شده، نکات بسیار جالبی دربارۀ ایران زمان اشکانی وجود داره. مثلا نوشته: اکثر مردم، دهقان هستن و به کار کشاورزی اشتغال دارن و برنج و جو می کارن و شراب درست میکنن. این مملکت دارای صدها شهر قلعهدار بزرگ و کوچک است و از همۀ ممالک بزرگتر است. سوداگران از ارابه و کشتی استفاده میکنند و به کشورهای مجاور حتی تا چندین هزار فرسنگ میروند و در کار بازرگانی مهارت فراوان دارند و از نقره سکه درست می کنند.
در زمان بازگشت این هیات چینی، پادشاه اشکانی هدایایی همراه اون برای امپراتور چین میفرسته که بین این هدایا تخم شترمرغ بوده و تعدادی شعبده باز.
به هر حال بعد از این توافقها، کاروانهای چینی میتونستن بدون مزاحمت، از شهرهای شمال چین، مثل چانگان یا لویانگ به مرز چین در سمت شرقی کوههای پامیر برسن. در اون جا، وارد بخشهای شمالی پادشاهی کوشانیان میشدند و در امنیت کامل از طریق قلمرو کوشانها به قلمرو اشکانی میرسیدن.
نکتۀ جالب این که با رسیدن به شهر مرو سفر چینی ها به پایان میرسید. یعنی مجبور بودن همون جا هر کالایی رو که با خودشون آورده بودن با بازرگانان ایرانی معامله کنن و برگردن به سرزمینشون. در واقع ارتباط مستقیم با رومیها نداشتن.
ایران اشکانی در میانۀ روم و چین
همونطور که چینیها اجازه نداشتن به شکل مستقیم با رومیها ارتباط تجاری داشته باشن، رومیها هم قادر نبودن محصولات مورد نیازشون رو به شکل مستقیم از چینیها بخرن. دلیلش چی بود؟ بله وجود دولت مقتدر اشکانی که تو اون زمان نه فقط صاحب درآمد بسیار از دریافت عوارض گمرکی بودن، بلکه قیمت اجناس رو در مبادی ورودی و خروجی کالاها تعیین میکردن. چه این کالاها در ایران تولید شده بود، چه در چین و چه در روم. مهمترین و ارزشمندترین مزیت رقابتی دولت اشکانی در این زمان، جادههایی بود که از دورانهای گذشته بهشون به ارث رسیده بود و اونها هم خوب حفظ و نگهداریش میکردن. از زمان هخامنشیان به بعد، جادهها از دریای سرخ تا هند با ایستگاههای نظامی محافظت میشد. کاروانسراها، قناتها و آبانبارهای زیادی هم تو مسیر برای خدمترسانی به مسافران ساخته شده بود. خلاصه این که مسافران مشکل دستشویی بینراهی و خیلی از مسائل و مشکلات دیگه رو نداشتن. انسجام دوبارهای که دولت اشکانی به سرزمین ایران داد باعث شد این ساز و کار یک بار دیگه، در سراسر ایرانزمین به شکل واحد و در جهت توسعۀ اقتصادی و سیاسی عمل کنه. این نظم و انسجام البته برای ساکنان دیگه کرۀ زمین هم خیلی مفید بود. در سایۀ همین امنیتی که در راهها به وجود اومده بود ارتباط بین شرق و غرب به سهولت انجام میشد و ارتباطات تجاری و اقتصادی و از طرف دیگه انسانی و فرهنگی فراگیر میشد. یکی از مهمترین نشانههای چنین ارتباطاتی، مهاجرت ادیان ایرانی مثل دین زرتشتی و بودایی به چین و آیین مهر به روم بود.
یکی از ماجراهایی که در تاریخ چین ثبت شده و نشون میده اشکانیان خیلی جدی مراقبت میکردن که دو طرف چینی و رومی با هم ارتباط برقرار نکنن، مربوط به ماموریت شخصیه به نام کان یینگ. کان یینگ در سال 97 میلادی مامور شده بود اطلاعاتی از ادامۀ مسیر راه ابریشم به دست بیاره. وقتی این فرد به شهر میشان خوزستان می رسه، دریانوردان ساحل دجله بهش میگن که سفرش از راه دریا تا به مقصد برسه، سه ماه طول میکشه. اونم ناامید می شه و بر میگرده. اونها بهش نگفته بودن که مسیر کوتاهتری از اونجا از راه زمینی به پالمیرا وجود داره. یقینا با این کار میخواستن این فرد رو گمراه کنن.
اما بازرگانان ایرانی به راحتی و به شکل پیوسته با کاروان شترهاشون به چین سفر میکردن. در منابع چینی از این بازرگانان با عنوان هو یا بیگانگان نام برده شده. در نقاشیهایی که از اون زمان در چین باقی مونده این بازرگانان با چشمهای فرورفته، دماغهای بزرگ و ریشهای انبوه تصویر شدن. کاروانهای تجاری با بار عطر و جواهر و بلور از فراز و نشیب کوههای پامیر میگذشتن، بیابانهای حوزۀ تاریم رو پشت سر میذاشتن و بالاخره به دروازۀ یشم در گذرگاه آنشی میرسیدن. این سفرها گاهی یک یا دو سال طول میکشید اما اون قدر سودش زیاد بود که به خطرها و دردسرهاش میارزید.
توسعۀ روابط چین و ایران در زمان ساسانیان
وقتی سلسلۀ ساسانی در ایران به قدرت رسید، مدتها بود که در چین سلسلۀ قدرتمندی سر کار نبود و کشور دچار آشوب و شورش بود. در واقع ناامنی و آشوبهای داخلی باعث شده بود حتی حکمرانان چین از تغییر حکومت ایران از اشکانیان به ساسانیان با خبر نشن. در سال ۲۲۰ میلادی، یعنی چهار سال قبل از به قدرت رسیدن ساسانیان آخرین امپراتور سلسلۀ هان از قدرت کنارهگیری کرد و امپراتوری چین به سه پادشاهی تقسیم شد که هر کدوم مدعی تاج و تخت هان بودن. با این حال عمر این سه دولت هم زیاد نبود و تا سال ۲۸۰ میلادی بیشتر دوام نیاوردن. وضعیت آشفتۀ چین و کشمکشهای داخلی در اون تا حدود چهارصد سال بعد و روی کار اومدن سلسلۀ تانگ که مصادف بود با سالهای پایانی حکومت ساسانی همچنان ادامه پیدا کرد. همین مساله باعث شد، از زمان حضور آخرین سفیر چین در دربار اشکانی تا حضور اولین سفیر چین در دربار ساسانی ۲۰۰ سال طول بکشه. با این حال روابط تجاری بین دو تمدن یقینا ادامه داشته. کشف سکههای شاپور اول، شاپور دوم، اردشیر دوم، شاپور سوم و قباد اول در مسیر راههای شمالی راه ابریشم به خصوص در سینکیانگ و بنادر جنوبی چین نشانۀ این ارتباطه. از طرف دیگه حضور و گسترش ادیان تمدن ایرانی یعنی ادیان زرتشتی، بودایی و مانوی و مسیحی در چین هم نشون میده ارتباطی مداوم و موثر تو این مدت بین ایران و چین وجود داشته، هر چند ارتباط سیاسی پیوستهای بر قرار نبوده. تا این که این ارتباط از اواسط دوران ساسانی دوباره از سر گرفته میشه و تبادل سفیر بین ایران و چین شروع میشه. معمولا ساسانیان وقتی در برابر اقوام بیابانگرد مثل هیاطله، هون ها، کیداریان و... که هممرز ایران و چین بودند، دچار ضعف میشدن، روابط سیاسیشون رو با چین گسترش میدادن. بنا بر اسناد چینی بین ایران و چین ده بار سفیر جابه جا میشه.
از بین شاهان ساسانی برای اولین بار، یزدگرد دوم در سال 455 میلادی هیأتی رو به دربار وینچندی امپراتور سلسلۀ وی شمالی فرستاد که آغازگر روابط سیاسی چین با شاهان ساسانی شد. همین طور پیروز ساسانی بعد از حملۀ هیاطله به مرزهای شرقی ساسانیان و شکست از اونها چهار هیات سیاسی در سال های ۴۶۲ ۴۶۶، ۴۶۸ و ۴۷۶ همراه با هدایای نفیس به دربار امپراتور سلسلهٔ وی فرستاد. با توجه به اینکه قلمرو هپتالیها بین ایران و چین قرار داشت، پیروز با اعزام سفیری به دربار سوی جنوبی از پادشاه این دولت هم برای سرکوبی هپتالیها تقاضای کمک کرد. باز در دوران قباد ساسانی چند بار سفرایی به دربار وی فرستاده شدن تا ازشون برای پیشگیری از تهاجم هیاطله کمک بخوان.
در زمان خسرو انوشیروان هم، همچنان این سیاست دنبال شد و باز هم سفرایی از ایران به دربار چین رفتن. این بار برای دفع حملۀ ترکان شرقی. در همون زمان دو سفیر از دربار چین با هدایای ارزشمند و قابل توجهی برای شاه ایران به دربار ایران فرستاده شدن. از جمله یک اسب مروارید که چشم های سوارش از یاقوت سرخ و دستۀ شمشیر سوار از زمرد بود و یک لباس ابریشم طلایی رنگ چینی با نقش شاه که درون زنبیل طلا گذاشته بودنش و یه کنیز زیبا حملش میکرد. بنا بر اسناد این ارتباط ها تا پایان سلسلۀ ساسانی و حتی در زمانی که سلسلۀ تانگ در چین به قدرت رسید همچنان با قدرت ادامه داشت. برای اثبات این قضیه دو ماجرای متفاوت رو براتون مثال میزنم.
در فصل سوم پادکست صوتی چاپارکست از راهبی بودایی براتون گفتم که مصادف با حملهی اعراب به ایران، از چین سفری رو به حوزهی تمدن ایرانی شروع کرد برای پیدا کردن و ترجمه متون بودایی. این فرد که نامش شوانزانگ بود در سفرنامهاش به شکل دقیق یکی از مسیرهای ارتباطی چین و ایران رو در اون زمان توصیف کرده. اگر دوست داشتید می تونید ماجراهای شوانزانگ رو تو پادکست چاپارکست بشنوید.
یه مثال دیگه ارتباطیه که در همین زمان بین دربار چین و ایران وجود داره. اعراب مسلمان در جنگهای قادسیه و جلولاء در سالهای 14 و 16 قمری تونستن دولت ساسانی رو شکست بدن. در همین زمان یزدگرد بعضی از اعضای خانوادهاش از جمله دو پسر و سه دخترش رو همراه با گنجینههای شاهی پیش فغفور چین فرستاد و خودش راهی نهاوند شد. حضور این شاهزادگان در چین و اقداماتی که بعد از اون تا چند نسل برای مبارزه با تسلط اعراب بر ایران زمین انجام میدن نشون میده که مقاومتی جدی در نواحی شرقی ایران در برابر حملۀ اعراب وجود داشته و کشته شدن یزدگرد سوم در مرو پایان این مقاومت و تسلیم محض ایرانیان نبوده. با این حال، امپراتور تایزونگ، که در اون زمان امپراتور چین بود کمکی به یزدگرد نکرد. موضوعی که در اون زمان نمیدونست چه قدر میتونه به ضررش باشه. چون بعدها اعراب با تصرف فرارود تا مرزهای چین پیش رفتن.
سیاست چین در برابر ایران در زمان حمله اعراب
برای این که بفهمیم چرا چینی ها تمایلی به کمک به یزدگرد نداشتن شاید بد نباشه موقعیت اون زمان چین رو هم در ناحیه فرارود و ترکستان بدونیم.
امپراتو چین، تایزونگ، در همین زمان با شکست دادن ترکان غربی و شرقی به قدرت یکهتاز آسیای مرکزی تبدیل شده بود و دولتشهرهای کوچک و بزرگ آسیای مرکزی که سابقاً تحت تسلط خاقان ترک بودند، زیر نفوذ امپراتور چین قرار گرفته بودن. علاوه بر این، در اواخر حکومت ساسانیان، امپراتوری چین بر نواحی شرق ایران مثل یارکند، ختن، کوچا، کاشغر، قراشهر و تورفان تسلط پیدا کرده بود و بعد از اون شاهان فرغانه و بخارا هم به نوعی خودشون رو تحت حمایت چین قرار دادند. شاید به همین دلیل انگار امپراتور چین از تضعیف حکومت ساسانی بدش هم نمیاومد.
بازماندگان دربار ساسانی در چین
سرنوشت شاهزادگان ساسانی که به دربار چین رفتند هم موضوع جالبیه. یکی از این شاهزادهها پیروز بود که در سال 638 میلادی وارد چین شد. قبل از اون هم گروه دیگهای برای درخواست کمک به چین رفته بودن. اما موفق نشده بودن نظر تایزونگ رو جلب کنن. وقتی پیروز به پایتخت چین رسید تایزونگ مرده بود و پسرش گائوزونگ به تخت نشسته بود. امپراتور به پیروز احترام زیادی گذاشت اما بعد از مرگ یزدگرد باز درخواست پیروز رو، برای کمک به ایران رد کرد. پیروز در زمان مرگ پدرش در تخارستان بود و بعد از این اتفاق خودش رو پادشاه ایران نامید. شاید دلیلش این باشه که پیروز حمایت مردم تخارستان، سغدیان و شاهزادگان هپتالی که دشمنان سابق ساسانیان بودن رو به دست آورده بود و این امپراتور چین رو میترسوند. اما بلافاصله بعد از شکست دادن ترکان ترکستان شرقی و از بین رفتن احتمال اتحاد بین ترکستان شرقی با پیروز، در سال ۶۶۱ میلادی، پیروز رو به عنوان پادشاه ایران در بخش کوچکی از انتهای سیحون و به قولی سیستان به رسمیت شناخت. البته شاید یه دلیل دیگهاش هم این بود که خطر دستاندازی اعراب به چین رو حس کرده بود.
البته این موقعیت چندان دوام نداشت. مسلمانان به تخارستان حمله کردن و پیروز دوباره به دربار چین پناهنده شد و تلاشهاش برای احیای شاهنشاهی بینتیجه موند. پیروز تا زمان مرگش یعنی سال ۶۷۷ در چین بود. یک تندیس سنگی ازش به عنوان یادبود هنوز در چین در مدخل آرامگاه گائوزونگ وجود داره که این عبارت روش حک شده: پیروز شاه ایران، سردار بزرگ سپاه، دلاور راستی، و فرمانده کل ایران.
بعد از پیروز فرزندش نرسی و برادرش بهرام هم برای مقابله با اعراب سالها جنگیدند، اما بیفایده بود و شکست خوردند. نرسی به مدت 20 سال در تخارستان اقامت داشت و به عنوان یه پادشاه دست نشونده تو مرزهای شرقی افغانستان امروزی تحت حمایت حکام ترک تخارستان حکومت کرد. شاید جالب باشه براتون که این مبارزات در زمان پشنگ پسر نرسی و نوۀ پیروز هم ادامه پیدا کرد و پشنگ در سال ۷۲۲ میلادی خودش رو پادشاه ایران نامیده بود. میشه گفت همین مقاومتها یکی از دلایلی بود که پیشروی اعراب در فرارود تا سالها با مشکل روبهرو بود و حملۀ اونها به چین از اساس منتفی شد. شاید به همین دلیل هم امپراتور چین به پیروز لقب فرمانده جناح راست محافظ امپراتوری رو داده بود.
فرزندان و نوادگان یزدگرد در چین به صورت خاندانی سلطنتی و سرداران نظامی و با احترام از طرف امپراتوران این کشور پذیرفته شدند و چند آتشکده هم تو این کشور ساختند.
همینطور در تاریخهای چینی نوشته شده که سفیرانی از بازماندگان دربار ساسانی تا سال ۷۶۷ میلادی به دربار چین گسیل میشدن. یعنی تا یک قرن بعد از نابودی دولت متحد ساسانی هنوز شاهزادگانی از این دودمان، در گوشه و کنار حضور داشتن و مدعی تداوم سلسلۀ ساسانی بودن و تا جایی دوردست مثل چین هم سفیر میفرستادن.