تاشکند شهر کهن کمانداران

شهر چاچ از دوران باستان تا امروز

تاشکند کجاست؟

 می‌خوام براتون دربارهٔ یک شهر مهم تاریخی در شبکهٔ راه‌های ابریشم صحبت کنم. شهری که امروز خیلی مهمه چون پایتخت ازبکستانه ولی در تاریخ و ادبیات ما هم اهمیت زیادی داشته. تاشکند پایتخت کشور ازبکستان، همون چاچ باستانیه که در داستان‌های حماسی، به خصوص شاهنامه، مردمش بهترین کمان‌ها رو می ساختن.

تاشکندِ امروز، شهریه که نصف تهران مساحت داره. یعنی ۳۳۴ کیلومتر مربع. و با دومیلیون و نهصد هزار نفر، پرجمعیت ترین شهر آسیای میانه است. از نظر موقعیت مکانی، تو شمال  ازبکستانه و نزدیک به مرز قزاقستان. تاشکند سمت شمال رودخونۀ چیرچیق، از شعبه‌های سیری دریا یا سیحون ساخته شده. اگه گذرتون به شرق و شمال شرق شهر هم بیفته می تونید غربی‌ترین بخش رشته کوه تیانشان رو ببینید.
 رشته کوه تیانشان رشته کوهیه شرقی- غربی که از تاشکند شروع می شه و چند صد کیلومتر به سمت شرق تا دل ترکستان چین  امتداد داره و مثل یه مرز طبیعی تو شمال کویر تاکلامکان در غرب چینه.
 نام قدیمی شهر تاشکند، چاچ بوده و در اسناد و کتابها نام های تاشکنت، چاچ، چاچکند، شاش بناکت یا فناکت هم براش ثبت شده.

در مورد ریشهٔ اسم تاشکند حرف و حدیث زیاده، بخش دوم اسم یعنی کٓند، در زبان سغدی یعنی شهر. بخش اول اگه تاش باشه، در ترکی به معنی سنگه و اگه شاش باشه احتمالاً از عدد شش فارسی، گرفته شده. پس یا معنی شهر سنگی میده یا شش شهر.
 حالا چرا کند سغدی تو این اسمه؟ چون سغدی، زبان قدیمی مردم سمرقند و ایالت سغد باستانه، که برای مدت‌ها زبان مردم فرارود و شرق راه ابریشم بوده. سغدی یکی از زبان‌های مهم ایران شرقی بوده که تو فارسی الان هم، تاثیر داشته.
 مثلاً همین واژهٔ کند، پسوند خیلی از شهرها تو بخش‌های مختلف ایران‌زمینه، به خصوص ناحیۀ خراسان بزرگ. مثل تاشکند و سمرقند و خوقند تو ازبکستان، یارکند تو سین کیانگ چین، شیمکند و ژارکند تو قزاقزستان، بادکند و اوزکند تو قرقیزستان، پنجکند و خوجند تو تاجیکستان و قصر قند و کارکنده و فیروز کنده و سمسکنده هم تو ایران.

چاچ در ادبیات فارسی بارها به کار رفته. بیشتر هم به خاطر شهرت جنگاوران  و صنعتگراش که در ساختن کمان، مهارت داشتن. اوجش همم صحنه بی‌نظیر جنگ رستم با اشکبوس کشانی، در جنگ دوازده رخه، از مجموعه جنگ‌های کین‌خواهی سیاوش.

اون‌جا که می‌گه:

کمان را بمالید رستم به چنگ              به شست اندر آورد تیر خدنگ

برو راست خم کرد و چپ کرد راست    خروش از خم چرخ چاچی بخاست

بزد بر سر و سینه ی اشکبوس            سپهر آن زمان دست او داد بوس

نام تاشکند در تاریخ

دفعهٔ اولی که نام چاچ رو در منابع تاریخی می‌بینیم، تو منابع چینی قرن اول پیش از میلاده. بعد از اون در سال ۲۶۲ میلادی، تو کتیبهٔ شاپور اول ساسانی، در کعبۀ زرتشته، که اسم این شهر به عنوان یکی از شهرهایی که زیر فرمان ساسانیانه، در کنار سغد و کاشغر و مرو ذکر شده.

تاشکند در نیمهٔ دوم قرن ششم میلادی، در قلمرو خاقانات ترک قرار گرفت. و بعد وقتی در اوایل قرن هفتم خاقانات ترک به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شدن، پایتخت ترکان غربی، در مینگ بولاک، جایی نزدیک تاشکند بود.

شوانزانگ راهب چینی که در سال ۶۳۰ میلادی، یعنی بحبوحۀ فروپاشی ساسانیان، به غرب سفر کرده بود، تاشکند رو دیده و توصیف کرده.

شهر شاش بعد از اسلام و در زمان سامانیان در کنترل اون‌ها بود و در اواخر قرن ده میلادی قره‌خوانیان یا آل‌افراسیاب به این شهر دست پیدا کردن.

در قرن ۱۳ میلادی هم بخشی از قلمرو خوارزمشاهیان شد و در ۱۲۲۰ میلادی چنگیز خان، ویرانش کرد. با این حال به دلیل قرار گرفتن تو مسیر راه ابریشم دوباره خیلی زود آباد شد. در زمان تیمور هم این شهر بخشی از قلمرو تیمور بود و یکی از پایگاه‌هایی بود که تو جنگاش با خانات اردوی زرین یعنی قبیلهٔ پسر بزرگ چنگیز، همون جوجی، ازش استفاده می‌کرد.

مجموعه شیخ خواوند طهور کجاست؟

 یکی از بناهایی که از زمان تیمور تا به امروز در تاشکند باقی مونده مجموعهٔ شیخ خواوند طهوره.

مجموعهٔ شیخ خواوند طهور (شیخان‌طور) یک مجموعهٔ عظیم آرامگاهی بوده که امروز ازش فقط سه مقبره باقی مونده: مقبرۀ شیخ خواوند طهور، مقبرۀ قاضی علی بیک قزاق و مقبرۀ یونس خان جغتایی.

شیخ خواوند طهور باغستانی، معروف‌ترین صوفی تاشکنده و از شاگردهای شیخ احمد یسائی یا حضرت ترکستان بوده. جالبه که نسبش رو، به عمر خطاب، خلیفۀ دوم راشدین، می‌رسونن. این صوفی مشهور تو سال ۱۳۵۵ میلادی فوت می‌کنه. ولی یکی از  نوادگان دختریش به نام «خواجه عبیدالله احرار ولی» قطب صوفیای نقش‌بندی، در زمان سلطان ابوسعید تیموری می‌شه.

در قصه‌ها اومده که وقتی  تیمور با پای مجروح به  مقبرۀ شیخ خواوند طهور اومد، نذر و نیاز کرد تا شفا بگیره و برای همین براش گنبد و بارگاه ساخت.

اما باورهای افسانه‌ای دربارۀ این زیارتگاه به پیش از این‌ها برمی گرده. انگار در قرون ۵ تا ۸ میلادی این محل زیارتگاهی زرتشتی بوده با تعدادی حوض آب و درختان سرو. ترکیب درخت سرو و چشمهٔ آب هنوز هم در بیشتر زیارتگاه‌های زرتشتی ایران دیده می‌شه. مثل چک‌چک یا آتشکده چم.

طبق افسانه‌های اسلامی، این محل معروف به چشمۀ آب حیات بوده. سروی در مقبره شیخ خواوند وجود داره که به باور مردم یکی از ۴۸ سرویه که طبق افسانه‌ها، اسکندر، زمان رسیدن به چشمه آب حیات کاشته.

داستان درخت قدیمی و آب شفابخش در اسطوره‌های اسلامی یاد آور داستان چشمهٔ آب حیات خضر نبیه. بعد از اسلام کم‌کم چهرهٔ اسکندر که با وحشی‌گری‌هاش در حمله به دولت هخامنشی بدنام بود، روتوش می‌شه و از یه شخصیت پلید به شخصیت خوب تغییر می‌کنه. در ادبیات دلیل لشگرکشی و جهانگشایی‌اش رو جست‌و‌جوی آب حیات نشون می‌دادن. به همین دلیل در ایران هم چشمه اسکندرهای زیادی داریم که معمولا کنارشون درخت‌های کهنسالی هم دیده می‌شه. مثل چشمهٔ اسکندر نیاسر کاشان و احتمالا این‌ها زیارتگاه‌های زرتشتی هستند که در زمان دین جدید با تغییر ماهیت حفظ می‌شن.

به هر حال شیخ خواوند طهور بعد از کلی سفر و سیر آفاق و انفس، تو تاشکند، خانقاهی در این محل مقدس درست می کنه و بعد از مرگش در همین جا  دفن می‌شه. بعد از تیمور هم کم‌کم این مجموعه به یک آرامگاه سلطنتی تبدیل می‌شه و بسیاری از بزرگان قرن شانزده در تاشکند اینجا به خاک سپرده شدند. از جمله این بزرگان یونس خان جغتاییه  که تو  بخش دوم فصل دوم چاپارکست داستانش رو گفتم. 

متاسفانه در سال  ۱۹۲۵ میلادی و در زمان تسلط شوروی به بهانۀ مبارزه با خرافات و باورهای دینی، این مجموعه تخریب شد و فقط بخش کوچکی از اون باقی موند. این روزها دانشگاه اسلامی تاشکند در محدودهٔ شیخان‌طور بر پا شده و به همین دلیل هم مقبره یونس خان جغتایی قابل بازدید نیست.

تاشکند در زمان ازبکان

در اواخر قرن ۱۵ میلادی، تاشکند به تصرف ازبک‌ها در اومد و تسلط ازبک‌ها در این شهر تا چند قرن ادامه پیدا کرد. در دوران ازبک‌ها شهر تاشکند بسیار آباد شد. به شکلی که ۲۳ مدرسه در اون ساخته شد. از بزرگ‌ترین مدرسه‌هایی که تو این دوران در تاشکند ساخته شده مدرسه‌ای به نام کوکولداشه که هنوز هم وجود داره.

این مدرسه رو که امروز در جنوب چهارسوبازار قرار داره شخصی به نام درویش خان، وزیر نوروز خان یا برک خان که در سال ۱۵۶۹ میلادی ( ۹۴۸ شمسی) حاکم تاشکند بود، ساخته. برک خان از طرف مادری نوادهٔ الوغ بیک تیموری بود و از طرف پدری ازبک. کوکلداش به معنی برادر رضاعی یا برادر شیریه و این لقبی بوده که ازبک ها به وزرای مورد اعتمادشون می‌دادن. اگر به دیدن این مسجد برید می بینید که خیلی بلند و مرتفعه. دلیلش هم اینه که  روی ویرانهٔ باروی جنوبی شهر فناکت باستان ساخته شده بوده.

تصرف تاشکند به دست روس ها

به مرور زمان که ازبک ها ضعیف و شعبه شعبه شدن، در قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی تاشکند تابع خانات بخارا شد. از ۱۸۰۷ میلادی تاشکند هم بخشی از خانات خوقند شد.

در سال  ۱۸۶۵، تاشکند به تصرف روسیهٔ تزاری دراومد. این تصرف تاشکند هم  داستان جالبی داره که بدم نمی یاد، این جا براتون تعریفش کنم. در سال ۱۸۶۴ دولت روسیه در ادامهٔ سیاست‌های استعماریش، به این نتیجه رسید که باید یه خط دفاعی بین اورنبرگ یا باشقیرستان به مرکز اوفا و سیبری بکشه تا بتونه از منافع روسیه در شرق پاسداری کنه. این خط دفاعی، از بین سرزمین‌های خانات خوقند رد می‌شد. در نتیجه به خاطرش باید بخش‌هایی از خانات خوقند تصرف می‌شد. خط دفاعی روس‌ها سیستمی بود که روسیه از قرن ۱۷ برای حفظ متصرفاتش در شرق استفاده می‌کرد، تا عشایر وارد این منطقه نشن. این خط شامل ردیفی از قلعه‌ها و زندان‌ها و راه ارتباطی بینشون بود تا همیشه نیروی نظامی به راحتی بتونه اونجا حضور داشته باشه.

سرهنگی به نام میخوائیل گریگوریویچ چرنیایف که از پدری صرب و مادری فرانسوی به دنیا اومده بود، مسئول اجرای این پروژه شد.

چرنیایف اول به یکی از این قلعه‌ها در ورنیه که همون شهر آلماتی امروزیه رفت و اونجا رو تسخیر کرد. بعد به صورت ناباورانه‌ای با نیروهای بسیار کم تونست از ورودی آب شهر شیمکنت استفاده کنه و اونجا رو هم تسخیر کنه. به خاطر این پیروزی، نشان بسیار مهمی گرفت. بعد از اون بلافاصله تصمیم گرفت تاشکند رو هم بگیره. اون موقع تاشکند صد هزار نفر جمعیت داشت با پونزده هزار نفر نیروی نظامی که حافظ شهر بودن و کارگاه‌های متعدد نساجی، یکی از شهر‌های مهم فرارود بود.

از اورنبرگ به چرنیایف دستور دادن تا دست از حمله به تاشکند برداره. چون بریتانیا از حضور روس‌ها در آسیای میانه نگران بود و می‌ترسید نکنه این مساله، منافع انگلیس در هند رو به خطر بندازه. از اون طرف خبرهایی رسیده بود که از طرف خانات بخارا نیروهای کمکی برای تاشکند ارسال شده. در این بین چرنیایف بدون توجه به دستور مافوق با تعداد بسیار کمی سرباز و با ایجاد تفرقه بین مردم تاشکند و پیداکردن مزدورایی در داخل شهر تونست تاشکند رو در ۲۵ خرداد ۱۲۴۴ یا ۱۸۶۵ میلادی تسخیر کنه.

روزنامه ‌های روسی به چرنیایف لقب «شیر تاشکند» دادند، اما وزارت خارجهٔ روسیه چندان بهش روی خوش نشون نداد. چون از طرف انگلیس به شدت تحت فشار بود و همین طور از سرپیچی چرنیایف از دستور خیلی ناراحت شده بودن. با این حال چرنایف فرماندار استان تازه تاسیس ترکستان به مرکز تاشکند شد و داشت برای حمله به بخارا برنامه ریزی می‌کرد که دولت تزاری برکنارش کرد و «دیمیتری ایلیچ رومانفسکی» رو برای فرمانداری ترکستان به تاشکند فرستاد. از این‌جا به بعد این رومانفسکی بود که سمرقند و بخارا و خوقند و باقی بخش‌های فرارود رو فتح کرد.

ماجرای کاخ نیکولاس کونستانتینوویچ در تاشکند

از یادگاری های حکومت تزاری در شهر تاشکند کاخ نیکولاس کنستانتینو ویچه. کاخی زیبا با آجر های زرد که در شرق کانال آنهور در میانه ی شهر تاشکند، یعنی جایی که شهر قدیم از شهر تزاری جدا می‌شده بین موزه ملی و متروی مستقلیک میدانی بنا شده.

نیکولاس کونستانتینوویچ، دوکی از خانوادهٔ سلطنتی رمانوف بود. پدربزرگش نیکلاس اول تا سال ۱۸۵۵ میلادی امپراطور روسیه بود. نیکولاس فرد تحصیل کرده‌ای بود و مقالات متعددی در مورد جغرافیای آسیای میانه نوشته بود. اما در همون جوانی عاشق یه زن رقاص آمریکایی شد. این عشق سوزان، کار دوک رو به اون‌جا کشوند که سه قطعه از الماس‌های مادرش رو دزدید تا پولش رو به معشوقه‌اش بده. به همین دلیل در دادگاه خانوادگی محکوم و از ارث محروم شد. در اخبار اومده بود که دوک دیوانه شده. دوک رو هفت سال به شهرهای مختلف تبعید کردن.

اما رسوایی های عشقی دوک تمومی نداشت. در  سال ۱۸۷۸ در اورنبرگ مخفیانه با دختر رئیس پلیس شهر، ازدواج کرد ولی این ازدواج لو رفت. ازدواج رو باطل اعلام کردن و دوک رو به تاشکند که به تازگی تسخیر شده بود تبعید کردن. البته بعد همسرش هم اومد پیشش. در نهایت این قصر رو براشون ساختن. دوک یه کار آفرین بود و به دنبال جابه‌جا کردن مسیر جیحون به دریای خزر.

ولی قبل از این پروژهٔ عظیم، اول کانالی رو از رودخانهٔ چرچیغ جدا کرد و از قزاق‌های تبعیدی هم استفاده کرد تا این پروژه رو پیش ببره. دوک زمین‌های این منطقه رو زیر کشت پنبه برد و کنار جدا سازی الیاف پنبه،کارخونهٔ روغن پنبه و تهیهٔ علوفه، از کنجالهٔ پنبه هم درست کرد. خلاصه از این طریق به ثروت هنگفتی دست پیدا کرد و این شروع سرازیر شدن روس‌ها به سرزمین‌های مستعمرهٔ شرقی و فرارود بود.

تاشکند در اتحاد جماهیر شوروی

ازبکستان به عنوان یکی از جمهوری‌های پانزده‌گانۀ شوروی و یکی از پنج جمهوری باقی مونده از استان ترکستان، ساخته شد و بر همین مبنا در ۱۹۹۱ بعد از فروپاشی شوروی کشور ازبکستان پدید اومد.

در ۱۹۶۶ زلزلهٔ پر قدرتی در تاشکند اومد که بسیاری از بناهای باقی مانده از گذشته رو تخریب کرد. گرچه خوشبختانه تلفات خیلی زیادی نداشت. در نهایت دولت شوروی تصمیم گرفت به جای احیای خونه‌های قدیمی، روی ویرانه‌ها، شهر جدیدی درست کنه. این شهر خیابونای خیلی پهنی داره.

دیدنی های تاشکند

بزرگترین بازار ازبکستان چارسوبازاره که که در شمال مدرسهٔ کوکولداش ساخته شده. این ساختمان گنبدی در حدود سال ۱۹۸۰ در اواخر دوران شوروی ساخته شد. از نکات جالبی که در این بازار دیده می‌شه تنوع قومی داخل تاشکنده. مثلا بخش ترشی فروشی، کیمچی کره‌ای دارن که برای اقلیت کره‌ایه یا خشکبار فروشی‌ها اکثرا سمرقندی هستن و فارسی صحبت می‌کنن و ...

باغ ملی و مجیک سیتی هم یکی دیگه از دیدنی‌های شهر تاشکنده. این پارک بسیار زیبا، در مرکز شهر تاشکند ساخته شده و مجسمه‌هایی از مشاهیر ازبکستان در اون قرار گرفته. ضمنا در قسمت غربی اون به تازگی مجموعۀ مجیک سیتی به بهره‌برداری رسیده که در دکور سازی اون از بناهای مهم جهان، ایده گرفته شده. استخر بزرگی هم داره که تفریحگاه مردم تاشکند به حساب می‌یاد. در طراحی و اجرای این پارک از شرکت‌های ترکیه‌ای و ایتالیایی و روسی کمک گرفتن.