جادوی سمرقند
سمرقند، شهری که قلب فاتحانش را تسخیر کرد

تاریخ سمرقند کهن
در این قسمت میخوام براتون از یکی از خاطره انگیزترین شهرهای راه ابریشم صحبت کنم. از سمرقند چو قند. از سمرقند زیبا و افسانهای.
این واژۀ قند در کلمۀ سمرقند، نشون میده که این شهر خیلی قبلتر از حمله ی اعراب به اون منطقه، وجود داشته. قند معرب کنده. «کند» یه کلمۀ سغدیه به معنای شهر و «سمر» تو این زبان یعنی گنج. پس سمرقند یعنی شهر گنج. در واقع گفته شده سمر کوتاه شده و تغییر یافتهی کلمهی «اٌشمَره» که به معنای شمردن و حساب کردنه. به خزانۀ پادشاه هم شمار یا اُشمار گفته میشده. پس نام شهر بوده «اٌشمرکند». علت این نامگذاری به رودی مربوط می شه به نام زرافشان، که شهر سمرقند بر کرانۀ اون ساخته شده بوده. رودی که واقعا از ریگهاش زر برداشت میکردن و اون زرها رو احتمالا با کالاهایی که خزانهداری پادشاه عرضه میکرد، مبادله میکردن.
این که سمرقند چه طور و چه زمانی شکل گرفت مشخص نیست. مثل خیلی از شهرهای کهن دیگه، بنای این شهر رو هم به شخصیتهای اسطورهای نسبت دادن. بعضی می گن بنیانگذار سمرقند افراسیاب تورانیه. بعضی هم میگن کیکاووس ایرانی.
هیچ مدرک قابل اتکایی دربارهی زمان تأسیس این شهر وجود نداره. پژوهشگرانِ مؤسسۀ باستانشناسی سمرقند، تأسیس شهر رو قرنهای هشتم تا هفتم قبل از میلاد میدونن.
نام سمرقند هم مثل بخارا در کتیبۀ بیستون وجود نداره. اما نام سُغد تو این کتیبه اومده و سمرقند هم همیشه جزوی از این استان هخامنشی بوده. اصلا سُغد ولایتی بوده که به حوضۀ آبریز زرافشان گفته میشده و یکی از مراکز تاریخی سُغد همون سمرقنده. میدونیم که اسکندر در زمان حمله به ایران زمین به سرزمین سغد حمله کرد و وحشیانه شهرهای این منطقه رو فتح کرد. البته خیلیها به خصوص غربیها به اسکندر میگن، اسکندر کبیر. به نظر می رسه امروزه معیار بزرگی برای بعضیها، حمله و غارت و کشتار و نابود کردنه. اونم نابود کردن نظم شاهنشاهی هخامنشی که به مدت دویست و اندی سال نمونۀ یک حکمرانی موفق و تاثیرگذار برای همهی تاریخ بوده.
بگذریم. اسکندر در سال ۳۲۹ پیش از میلاد، به سمرقند حمله کرد و با مقاومت مردم این شهر و جانشینان شاهنشاهی هخامنشی، روبهرو شد. به همین دلیل دستور داد جوانان این شهر رو بکشن و به بردگی ببرن. حالا یه عدهای، بنای سمرقند رو به اسکندر نسبت دادن. در صورتی که اسکندر، سمرقند رو ویران کرد و در کنارش یک پلیس که در واقع پادگانی نظامی برای استقرار سپاهیانش بود، ساخت. پلیسها، پادگانهایی بودند که مقدونی ها در کنار شهرهای ایران شرقی ساختند، تا بتونن شورش مردم این شهرها را سرکوب کنن.
هم زمان با دورۀ اشکانی، سغدیهای سمرقند هم از زیر نفوذ بقایای اسکندر خارج شدن و حکومتهای محلی خودشون رو تاسیس کردن، که جسته گریخته زیر نفوذ اشکانیان یا دیگران بودن. در واقع حملۀ اسکندر به سمرقند و مناطق اطراف باعث کوچ مردمان سغدی به سرزمین های شرقی شد و احتمالا همین کوچ و تاسیس دولتهای محلی سغدی در ترکستان، باعث رونق راه ابریشم تو اون مناطق شد. از حدود میانۀ قرن دوم پیش از میلاد مهاجرت «یوئه چیها »یا «تخاریها» رو از ترکستان به سمرقند و بلخ داریم. البته بدیهیه منظورم از ترکستان سرزمین استان سینکیانگ فعلی چینه وگرنه اون زمان هنوز خبری از ترک ها در اون منطقه نیست. همین «تخاریها» بعدها دولت کوشانیان رو در اطراف بلخ به وجود آوردن.
در نیمه قرن اول میلادی، کوشانیان حکومت سمرقند رو در اختیار گرفتن. گرچه احتمالا خود کوشانیان متحد اشکانیان بودهان.
سمرقند در زمان ساسانیان
ساسانیان در حدود نیمۀ قرن سوم میلادی، با تصرف نیمۀ غربی سرزمین کوشانیها و تاسیس دولت دست نشانده کوشانشاه، سمرقند رو فتح کردن. شاپور اول دومین شاه ساسانی، در کتیبه ای طولانی که بر دیوارهی کعبهی زرتشت نوشته شده، شرح پیروزیش رو بر کوشانیان که پیش از این کانیشکای کبیر اون رو گسترش داده بود، بیان کرده و به تصرف سغد و شهرهای اون هم اشاره کرده.
بعدتر در میانه قرن پنجم میلادی با کوچ هپتالیان از ترکستان و منطقه سیبری به غرب، آخرین موج کوچ ایرانیتبارهای شرقی به سرزمین سغد انجام شد. هپتالیها سمرقند رو از دست ساسانیان در آوردن و حتی پیروز، شاه ساسانی رو هم کشتن. این داستان ادامه داشت تا این که خسرو انوشیروان ساسانی، در حدود سال ۵۶۰ میلادی برای دفع حملات هپتالیان با خاقانات ترک غربی، هم پیمان شد و تو یه جنگی به نام نبرد بخارا یا گل زریون ، هپتالیان رو از این منطقه بیرون کردن. بعد از اون جنگ، قرار شد آمودریا، بشه مرز ترکها و ایرانیها. به این ترتیب سمرقند دست ترکها افتاد. این بود تا زمان حمله اعراب مسلمان. درست تو همون زمانها سلسلۀ تانگ چین تصمیم گرفت به سمت سُغد بیاد و تو یه سری کشورگشایی، عملا بساط خاقانات ترک غربی رو برچید و سمرقند رو هم، به خراجگذار خودش تبدیل کرد. ما تو فصل سوم چاپارکست ضمن گفتن داستان شوانزانگ داریم در مورد این مناطق و این اتفاقات هم صحبت میکنیم.
چه در دورۀ ترک ها و چه در دورۀ چینیها عملا مردم خیلی تغییر حکومتی نمیدیدن چون حاکمان محلی همون قبلیها بودن ولی به جای دادن خراج به ترکها، حالا به چینیها مالیات میدادن.
سمرقند در دوره اسلامی
در زمان اسلام، تصرف سمرقند، مثل بخارا، برای عرب ها به آسونی اتفاق نیفتاد و مردم فرارود، بارها حملۀ اعراب رو دفع کردن و سالهای زیادی در برابرشون مقاومت کردن. مسلمونها چند بار با زور شمشیر تونستن شهر رو فتح کنن ولی هر بار بعد از جنگ شهر از دستشون در میاومد.
نکتۀ جالب این که در شهر سمرقند هنوز، یادگارهای جالب و ارزشمندی از اون دوران باقی مونده. یکی از مهمترینهاش، آرامگاه شاه زنده است که یکی از جاذبههای شهر سمرقند و نمونهای درخشان از هنر عصر تیموریه. آرامگاه شاه زنده رو مدفن قثم بن عباس، پسر عموی پیامبر اسلام میدونن. فردی که در یکی از حملههای مسلمانان به فرارود، همراه سعید بن عثمان فرمانده لشکر اعراب بود که تونستن شهر رو هم فتح کنن. گفته میشه قثم در سمرقند معبدی بودایی رو ویران کرد و به جاش مسجدی ساخت.
روایتهایی آمیخته با افسانه در مورد مرگ قثم بن عباس وجود داره. از جمله این که گفته میشه قثم در جنگ با کفار چینی کشته شد و در همین شهر هم به خاک سپرده شد. اما چرا آرامگاهش به شاه زنده معروفه؟ چون گفته میشه وقتی سر قثم رو از تنش جدا کردن او سرش رو بین دو دستش گرفت و به درون چاهی رفت که به باغی راه داشت و سمرقندیها، معتقدن هنوز تو اونجا زنده است. معروفه، قثم آخرین کسی بوده که بعد از فوت حضرت محمد بدن بیجان ایشون رو دیده.
آرامگاه شاه زنده به یه محل مقدس تبدیل شده و بعدها تو این محل آرامگاههای دیگهای مربوط به خاندانهای سلطنتی و بزرگان و دانشمندان ساخته شد. یکی از متونی که در اون، از آرامگاه قثم بن عباس نام برده شده، سفرنامۀ ابن بطوطه، جهانگرد مراکشیه که تو سال ۷۱۲ شمسی یعنی چند سال قبل از به دنیا اومدن تیمور گورکانی این بنا رو دیده و اون رو خیلی دقیق توصیف کرده. ابن بطوطه میگه، مغولها هم به کرامتهای این بنا اعتقاد داشتن و براش گاو و گوسفند و طلا و نقره نذر میکردن که خرج زوار مقبره میشده.
احتمالا تیمور گورکانی هم چنین اعتقاداتی داشته. چون بعد از این که در نیمه قرن هشتم شمسی، سمرقند رو به پایتختی انتخاب کرد، این محل رو تبدیل کرد به یه مجموعۀ آرامگاهی که بعضی از نزدیکانش و همین طور عرفا و دانشمندان شهر در اون دفن شدن.
قتیبه بن مسلم که فرمانروای خراسان بود تو سال 85 شمسی به سمرقند حمله کرد و یک بار دیگه دو شهر بخارا و سمرقند رو تصرف کرد. این تصرف با خدعه و فریب و البته خشونت و کشتار بسیار همراه بود و این بار اعراب موفق شدن بر این دو شهر تسلط پیدا کنن. اما ظلم و ستم امرای اموی که آه از نهاد همۀ مردم ایران زمین درآورده بود، در خراسان و فرارود منشأ حرکتهایی شد که خیلی زود طومار امویان رو در هم پیچید و عباسیان رو جانشینشون کرد. دور بودن این منطقه از پایتخت خلفای مسلمان، باعث شد بسیاری از نهضتهای آزادیخواهی در این مناطق شکل بگیره که در نهایت به تاسیس سلسلههای ایرانی مثل صفاریان و سامانیان منجر شد.
از مهم ترین اتفاقاتی که در زمان عباسیان در سمرقند افتاد، تبدیل این شهر به اولین مرکز تولید کاغذ در ایران زمین بود. گفته میشه، بعد از جنگ طراز و شکست چینیها که به قصد کشورگشایی به فرارود حمله کرده بودن، از سپاه ابومسلم خراسانی، اسرای چینی فن کاغذسازی رو به مسلمانان یاد دادن و سمرقند تبدیل شد به اولین شهر غیر چینی که توش کاغذ، تولید می شد. در مورد جنگ طراز اگر اطلاعات بیشتری خواستید میتونید اپیزود «جنگ طراز و پایان انحصار کاغذ» رو در کانال یوتیوب چاپارکست ببینید.
به هر حال کاغذ سمرقندی بسیار معروف و مرغوب بود و هنوز هم نمونهای از کارگاههای کاغذسازی سنتی در این شهر وجود داره که اسمش کارگاه کهنه گلیه و تو این کارگاه، با نیروی آب رودخانۀ سیاب یا همون سیاه آب، پتکهایی رو به حرکت در میارن که پوست درختان توت رو به خمیر کاغذ تبدیل میکنه و بعد از محلول کردنش در آب و سرند کردن و خشک کردن در نهایت، کاغذ تولید میشه.
سمرقند از دوره سامانی تا حمله مغول
این که سامانیان تونستن خراسان بزرگ رو به محل رستاخیز بزرگ فرهنگ ایرانی بدل کنن، به زمینۀ فرهنگی این سرزمین خیلی مربوطه. سرزمینی که در اون طبقۀ دهقانان حاملان و حافظان فرهنگ بودند و تونستن زبان فارسی رو به همراه آداب و سنن ایرانی حفظ کنن و به دست آیندگان برسونن.
سامانیان که قدرت گرفتن با کمک همین طبقه، یعنی دهقانان، شکوفایی دوبارۀ فرهنگ ایرانی رو رقم زدن و سمرقند در اون زمان یکی از پایگاههای مهم نوزایی فرهنگ ایران بود.
به مرور زمان با اختلافات داخلی سامانیان، کمکم پای غلامان ترک به دربار سامانی باز شد و همین موضوع هم باعث شد در زمان ضعف این سلسله ترکها بتونن زمام امور رو از چنگ سامانیان دربیارن و با تأسیس حکومت هایی مثل قراخانیان، غزنویان و سلجوقیان، قدرت دهقانان ایرانی نژاد در فرارود کم کم به امرای ترک منتقل شد.
سمرقند در دوران آل افراسیاب یا قراخانیان، غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان همچنان شکوه و جلال خودش رو حفظ کرد تا این که با حملۀ خانمان برانداز مغول این شهر هم مثل بسیاری دیگر از شهرهای ایران زمین طعم ویرانی رو چشید و از رونق افتاد.
با این حال موقعیت خاص سمرقند، مثل شهرهای دیگهی ایالت سغد باستانی و قرار گرفتن اون در مسیر مهمترین راههای تجاری شرق به غرب باعث شد خیلی زود بتونه دوباره از زیر بار هجوم مغولها و خسارات اون، قد علم کنه تا این که در دوران تیمور به عنوان پایتخت انتخاب شد و دورهای تازه از شکوفایی در این شهر آغاز شد.
کهن دژ سمرقند که هستۀ اولیه شهر بود عملا بعد از حمله مغول دیگه کمر راست نکرد و آباد نشد. اگر امروز به سمرقند سفر کنید، در مرکز شهر، محوطه وسیعی هست که بایر افتاده و ارتفاعش از بقیه شهر بلند تره و در اطرافش گورستانهای شهر قرار گرفته. این تپه باستانی بزرگ که بهش میگن شهر افراسیاب، در واقع همون کهن دژ باستانیه. میگن خانههای اعیانی که در کهن دژ بود، همه از طریق سیستم قنات به آب دسترسی داشتند و این قناتها از آب انشعابات زرافشان سیراب میشدن و در حملۀ مغول این سیستم آب رسانی به کل نابود شد و به همین دلیل امکان احیای شهر بعدها فراهم نشد و شهر در اطراف این کهن دژ به توسعه ادامه داد.
سمرقند پایتخت تیمور گورکانی
تیمور دسته دسته مردم رو از مذاهب و نژادهای مختلف، به سمرقند کوچ داد. جمعیت سمرقند در اون زمان به 150 هزار نفر رسید.
مردمی که به سمرقند کوچیده بودن صاحبان حرفهها و مشاغل گوناگون بودن. حریربافان از دمشق، زره سازان و شمشیرسازان از آذربایجان، چینی سازان از ترکستان، و دباغان و سرّاجان (یعنی کسایی که زین اسب درست میکردن) از گرجستان اومده بودن. شهر تبدیل شده بود به یه کارگاه هنری. کشاورزی و داد و ستد هم رونق پیدا کرده بود و اقتصاد شکوفا شده بود.
عجب از مردی خونریزی مثل تیمور که در کشورگشاییهاش به هیچ قوم و طایفهای رحم نمی کرد اما چنان تحت تاثیر عظمت فرهنگ این مردم قرار گرفت که دستور داد عالی ترین و زیباترین شیوههای هر هنری رو، در سرزمینهایی که اشغال کرده بود اجرا کنن.
میگن تیمور آبادیهای بیرون شهر سمرقند رو به نامهای قاهره، بغداد و دمشق نامگذاری کرده بود تا این بزرگترین شهرهای اون روزگار در برابر شکوه و عظمت سمرقند، دهی به نظر بیان. سحر و افسون باغهای ایرانی چنان در تیمور اثر کرده بود که با وجود زمان کمی که در این شهر اقامت داشت دستور داد همۀ این شهر رو پر از باغ کنن. کلاویخو سفیر دربار اسپانیا که در زمان تیمور به سمرقند سفر کرده بود در سفرنامهاش این باغ ها رو به خوبی توصیف کرده.
همون طور که میدونید، باغهای ایرانی ویژگی هایی دارند مثل دیوار دور، چهارباغ، نهر آب و کوشک یا کاخ. حالا گاهی کوشک یا کاخ در مرکز باغ قرار میگیره و دید خوبی نسبت به چهار طرف باغ داره یا سبک دیگه هم اینه که کاخ در انتهای باغ قرار میگیره و با رسیدن به انتهای باغ یه حالت اوج گرفتن رو ایجاد میکنه.از توصیفات کلاویخو این طور بر می یاد که، در باغ هایی که تیمور در سمرقند ساخته بوده ،کوشک یا کاخ در مرکز قرار داشته.
به نظر می رسه انتخاب این سبک به دیدار تیمور از شیراز و تماشای باغ ارم و باغ جهاننما برمیگرده. یه حدس دیگه هم اینه که نوع زندگی چادرنشینی تیمور یه جور عادت براش ایجاد کرده بود که اون رو در معماری باغها تکرار کنه. این که چادر در وسط باشه و در چهار طرفش مناظری وجود داشته باشه. شاید هم این نوع باغها به تیمور این احساس رو میداد که بر چهارگوشۀ عالم مسلطه. اسم این باغها هم خیلی جالبه. باغ جهان، باغ ارم زینت دنیا، جفت فردوس، بستان شمال و جنت علیا.
ماجرای مسجد بی بی خانم سمرقند
در سفرنامۀ کلاویخو اطلاعات جالبی از وضعیت سمرقند در سالهای آخر عمر تیمور داده شده. یکی از ماجراهایی که کلاویخو تعریف میکنه ماجرای ساخت مسجد جامع یا مسجد بیبی خانم سمرقنده. این مسجد عظیم و باشکوه رو تیمور برای سرای مُلک خانم که دختر قازان خان جغتایی بود، میسازه. اون هم زمانی که فاتحانه از هند برگشته بوده. این سرای ملُک خانم در واقع زن امیرحسین قره اُناس ، شریک اولیۀ تیمور بود که وقتی تیمور، امیر حسین رو میکشه با زنهانش از جمله همین سرای ملک خانم، ازدواج میکنه. چون سرای ملک خانم خون چنگیزی تو رگاش بود، برای تیمور این امکان رو بوجود میآورد، که بچۀ فرضیشون، خون چنگیزی داشته باشه. البته ایشون هیچ وقت بچه دار نمیشه.
کلاویخو می گه تیمور اول خیابونی بزرگ و وسیع در دل سمرقند ایجاد کرد با بازاری بزرگ در اطرافش و بعد هم ساخت این مسجد رو شروع کرد. انگار دربارۀ ارتفاع مسجد هم خیلی وسواس داشت یا تو این زمینه میخواست با ایلخانیها رقابت کنه. چون یه بار که ایوان رو ساختن، وقتی دید، اون قدر که میخواد بلند نیست، دستور داد خرابش کنن و دوباره بسازن.
کلاویخو که در آخرین روزهای زندگی تیمور در سمرقند بود، می گه تیمور با وجود بیماری بر تخت روان، در محل ساخت مسجد حاضر می شد و به سمت کارگرها گوشت پخته یا سکه پرت میکرد تا بیشتر کار کنن و بنا زودتر ساخته بشه، لابد قبل از مرگش.
شرف الدین علی یزدی هم در کتابش میگه تیمور برای ساخت این مسجد هفتصد استادکار از هند و آذربایجان و فارس به سمرقند آورده بود که دویست نفرشون در خود مسجد کار میکردن و پونصد نفرشون توی کوهها، سنگ میتراشیدن و نود و پنج تا فیل هم، مصالح رو به سمرقند حمل میکردن.
ویژگی خاص این مسجد سه گنبدی بودن اونه که انگار توی مساجد سمرقند سابقه نداشته گرچه در ایران ما مساجد چهارایوانهای داشتیم که در سه طرف سه گنبدخانه داشتهان.
در بارۀ این مسجد افسانههای جالبی در بین مردم سمرقند رواج داره. از جمله این که گفته میشه معمار بنا دل در گرو بیبی خانم داشته و به همین دلیل هم تمام کردن بنا رو به تعویق میانداخته. تا این که خبر میرسه امیرتیمور در راه بازگشته. بیبی خانم معمار رو احضار میکنه و بهش دستور میده که زودتر ساخت مسجد رو تموم کنه. معمار ادعا میکنه که عجله به صلاح نیست و با سر هم بندی کردن کار، ممکنه مسجد خیلی زود ویران بشه. اما بیبی خانم همچنان اصرار میکنه. در نهایت معمار هم به شرط گرفتن بوسهای قول میده کار ساخت بنا رو تا رسیدن امیر تیمور، به پایان برسونه. بیبی خانم دستش رو میگذاره روی صورتش و معمار روی دستش رو میبوسه. اما بوسه اون قدر داغ بوده که نقشش روی صورت ملکه باقی میمونه. دردسرتون ندم. امیرتیمور برمیگرده و وقتی داغ گناه رو روی صورت همسرش میبینه برمیآشوبه و حکم میده به دستگیری و مجازات معمار. معمار هم از ترس می ره بالای منارۀ مسجد و اونجا اون قدر نماز و دعا میخونه تا پرواز میکنه به مکه.
این افسانه البته هیچ سند تاریخیای نداره. اما اون چیزی که مسلمه اینه که تیمور برای ساختن این بنا قبل از مرگش اون قدر عجله داشت که واقعا بخشهایی از اون، سر هم بندی شد و بعدها خیلی زود ویران شد. مسجد دقیقا در سالی که قرار بود تیمور برای حمله به چین سمرقند رو ترک کنه به بهرهبرداری میرسه، گرچه تیمور در اوایل این سفر جنگی میمیره. بعدها در ۱۸۹۷ زمینلرزه کار رو تمام میکنه و بخشهای زیادی از مسجد ویران میشه گرچه با مرمتی که در دهه ۱۹۷۰ در دوران شوروی میکنن هنوز بقایای مسجد قابل بازدیده.
آثار به جا مانده از تیموریان در سمرقند
گورکانیان، سمرقند باستانی رو، تبدیل کردن به سمرقند زرین. از بس که تو این شهر، باغ ها و بناهای زیبا ساختن و برای پرورش علم و فرهنگ، زمینهسازی کردن. شاید به همین دلیل باشه که تیمور با اون خوی وحشیگری و سابقۀ قتل و غارتش در سمرقند، جایگاه خوبی داره و مجسمهاش هنوز در میدانی در این شهر پابرجاست.
مقبرۀ تیمور گورکانی هم یکی از زیباترین بناهای سمرقنده. این بنا که در واقع یک مجموعۀ آرامگاهیه، در ابتدا برای نوۀ تیمور، محمد سلطان، ساخته شده بود که در جنگ با عثمانی زخم برمیداره و چندی بعد میمیره. کلاویخو میگه تیمور در ساختن این بنا هم وسواس زیادی داشت و وقتی دید اون قدر که دلش میخواد با شکوه در نیومده، فرمان داد، ویرانش کنن و دوباره بسازنش. به هر صورت مقدر بود تیمور اگر چه وصیت کرده بود در زادگاهش یعنی شهر سبز یا کَش، دفن بشه اما همین جا به خاک سپرده بشه. در این بنا آرامگاه افراد دیگهای مثل شاهرخ، پسر تیمور، الغ بیگ نوۀ دیگۀ تیمور، میرانشاه یکی دیگه از پسرای تیمور و میر سید برکت، یکی از علمای زمانۀ تیمور هم دفن شدن.
بنا به سبک معماری آذربایجان ساخته شده و معمارش یه معمار ایرانی بوده به نام عبدالظریف محمد بن محمود اصفهانی.
میگن وقتی بلشویک ها بر این منطقه تسلط داشتن، چند تا باستان شناس روس و ازبک گور امیر رو شکافتن و از روی بقایای جسد کوتاهی استخوان پای جسد رو که دلیل لنگ بودن تیمور بود و تا اون وقت میگفتن شایعه است، اثبات کردن. همین طور شکل و شمایلی که از تیمور در پوسترها و نقاشیها می بینیم حاصل همون تحقیقات و صورت نگاری جسده.
جالب این که مردم سمرقند، اون موقع، معتقد بودن اگر به گور امیر بیاحترامی بشه، بلای بزرگی می یاد. اما کاوشگران به این حرف اهمیت ندادن و گور رو شکافتن. در همون زمان جنگ جهانی دوم در گرفت و هیتلر به شوروی حمله کرد و مردم سمرقند این رو نشانۀ غضب خداوند و معجزۀ امیر به حساب آوردن.
مسجد جامع سمرقند یا مسجد بی بی خانم در شرق مجموعه ی ریگستان قرار داره. ریگستان به قلب سمرقند معروفه.
در سه ضلع این مجموعه که پیشینهای بسیار کهن داره در زمان گورکانیان و ازبکان هشترخانی سه بنای بسیار مهم و زیبا ساخته شد که هنوز هم پابرجا هستند. قدیمیترین بنا مدرسۀ بسیار مشهور الغ بیگه که در زمان الغ بیگ نوۀ تیمور در بالای مجموعه ساخته شده. الغ بیگ فرزند ارشد شاهرخ، پسر تیمور، 43 سال در سمرقند حکومت کرد و در زمانش، شهر سمرقند به کانون علم و هنر تبدیل شد.
یکی از بناهای بسیار معروف دیگهای که در زمان الغ بیک ساخته شد، رصدخانۀ الغ بیگه که اون رو با همراهی تعدادی از منجمان بزرگ روزگار، یعنی علی قوشچی، غیاث الدین جمشید کاشانی و قاضی زادۀ رومی ساخته شد و به یک نهاد علمی بزرگ تبدیل شد.
در سمت راست مجموعۀ ریگستان مدرسۀ شیردار ساخته شده. به فرمان یالنگتوش خان یا میریلنگتوش بهادر، از سرداران مشهور ازبکان هشترخانی در بین سالهای ۹۹۸ تا ۱۰۱۴ شمسی ساخته شده که این مدت مربوط به سالهای آخر حکومت شاه عباس اول و شاه صفیه. به این دلیل بهش می گن شیردار چون در تزیینات ایوان از نقش شیر و خورشید استفاده شده. به نظر میرسه این نقش که بر پیشانی بنا نقش بسته و نشانی از تاثیر فرهنگ و اساطیر ایرانیه، ابتکار سازندۀ بنا باشه که فردی بوده به نام عبدالجبار.
جدیدترین بنای این مجموعه مدرسۀ طلاکاریه که به فرمان همون یالنگتوش خان ساخته شده و ازش به عنوان مسجد جامع هم استفاده میکردن. دلیل نامگذاری مدرسه هم اینه که بخشهایی از زیر گنبد و محراب با ورقههای نازک طلا تزئین شده. این مسجد حدود سالهای ۱۰۲۵ تا ۱۰۳۹ شمسی یعنی همزمان با سلطنت شاه عباس دوم بنا شد.
سمرقند در دوره ازبکان شیبانی
تا زمان شاه اسماعیل صفوی، سمرقند به دست نوادگان تیمور اداره میشد. اما در این زمان ازبکان شیبانی به سرگردگی شیبک خان به فرارود حمله کردن و این شهر رو از تیموریان گرفتن. در این زمان جنگهایی بر سر تصرف سمرقند بین ازبکان، صفویان و بازماندگان تیمور در گرفت و مدتی هم شاه اسماعیل این شهر رو تصرف کرد اما در نهایت ازبکان پیروز شدند.
در دورۀ ازبک ها سمرقند شکوه گذشتهاش را از دست داد، گرچه بناهایی مثل مدرسۀ شیردار و طلاکار در دوران متاخر ازبکان ساخته شد ولی در واقع شهر به آرامی روندی نزولی رو طی کرد. سالها بعد وقتی در اواخر قرن نوزده روسها سمرقند رو گرفتن عملا شهر رو به ویرانی بود و زلزلۀ سال ۱۸۹۷ هم به تخریب بقایای تیموری شهر بیشتر کمک کرد. در نتیجه خیلی دور از ذهن نیست که قوای خارجی بعد از تصرف شهر، بدون تلاش و کوششی برای احیای شهر تیموری، شهر جدید تزاری رو بر روی ویرانههای تیموری ساختن تا عملا هویت شهر از بین بره. در نتیجه بخشهای بسیاری از شهر که شناسنامۀ شهر بود ناپدید شد مثل ارگ و کاخهای تیموری، باغهایی که از زمان تیمور بقایایی ازشون مونده بود و بسیاری از بناهای دیگه و در مقابل شهر پر شد از خیابانهای عریض به سبک مسکو. امروز سمرقند شهر مدرنیه که جاذبههای تاریخی و باستانی مثل جزیرههایی در شهر باقی مونده، ولی دیگه بافت تاریخی نداره. شاید از این بابت بشه سمرقند رو با اصفهان خودمون مقایسه کرد به ویژه که مردم سمرقند هم مانند اصفهانیها مقتصد و عاشق شهرشون هستن.