ذوالقرنین در برابر یأجوج و مأجوج
افسانۀ یأجوج و مأجوج و حقیقت دربارۀ ذوالقرنین

سفری برای کشف مکان سد یأجوج و مأجوج
در جستجوی اسنادی که سفر در مسیر راه ابریشم رو ثبت کردهان همیشه به ماجراهای جالب و عجیبی برمیخوریم. اتفاقاتی که هر کدومشون هم از نظر تاریخی و هم از نظر جغرافیایی بسیار روشنگرن و دونستنشون خیلی مفیده. نمونهاش سفر فرستادگان خلیفۀ عباسی برای شناسایی موقعیت سد یأجوج و مأجوج. بله درست شنیدید. چنین سفری واقعا اتفاق افتاده و در تاریخ ثبت شده و امروز یکی از مهمترین منابع برای شناخت تعدادی از اقوام بدوی شمال ایرانزمین در دوران ابتدایی خلافت عباسیه.
در این قسمت میخوام براتون از سفر یه گروه اکتشافی بگم به منطقۀ قفقاز به سرپرستی فردی به نام سلام ترجمان در حوالی سال 230 هجری قمری و در زمان واثق، نهمین خلیفۀ عباسی.
دلیل علاقۀ خلیفه رو برای فرستادن گروه اکتشافی به منطقۀ قفقاز، خوابی که دیده بود می دونن. سلاّم گفته واثق خليفۀ عباسى در يكی از روزهای محرم سال 232 هجری خواب میبینه سدی که ذوالقرنين بین سرزمين مسلمانان و سرزمين يأجوج و مأجوج بنا كرده بود و در سورۀ کهف دربارهاش آیاتی وجود داره شکسته و از دیدن این خواب به شدت وحشت میکنه. چون با شکستن این سد، خطر هجوم اقوام مهاجم به مناطق مسلماننشين وجود داشته و در قرآن هم به حملۀ این مردم که همون یأجوج و مأجوج باشن اشاره شده بوده.
البته شاید دلیل وحشتش این هم بوده باشه که روایتی از پیامبر اسلام وجود داشت که در اون گفته شده بود، شكسته شدن سد ذوالقرنين نشانۀ بي كفايتی حاكم زمانه است.
البته تهدید همیشگی اقوام بدوی اطراف دریای خزر و فرارود و حملههای مکرری که از گذشتههای دور به مرزهای ایرانزمین داشتن، باعث میشد این ترس چندان هم بیراه نباشه. در زمان عباسیان هم این حملهها ادامه داشت و خلفای عباسی به خصوص در سدههای آغازین حکومتشون با این اقوام درگیریهای زیادی داشتن.
علت دیگری رو هم برای این کار ذکر میکنن و اون اینه که در سدههای ابتدایی حکومت عباسیان، کمکم مباحث عقلی رونق پیدا کرد و مسلمانان با آشنا شدن با اقوام و فرهنگها و ادیان دیگه شروع کردن به بحث و بررسی مباحث دینی. خیلی از مسائلی که در قرآن و روایتها مطرح شده بود برای مردم سوالات زیادی رو مطرح کرده بود و بحث و مجادله دربارۀ این سوالات باعث شد خلفا به این فکر بیفتن که دربارۀ بعضی از این سوالها تحقیق کن. دقیقا در همین زمان واثق یه گروه اکتشافی دیگه رو هم برای تحقیق دربارۀ غار اصحاب کهف به روم شرقی فرستاد.
در این سفر فردی به نام محمّد بن موسى منجّم سرپرست گروه تحقیقاتی بود و بعد از کسب اجازه از امپراتور روم شرقی به منطقهای بین عموریه و نیقیه در ترکیۀ امروزی سفر کرد.
در غاری توی اون منطقه چند جسد پیدا کردن، اما در گزارشی که به خلیفه داده شد، جسدها، جسد اصحاب کهف دونسته نشدند.
یه موضوع دیگه که برای مسلمانان سوالات زیادی ایجاد کرده بود روایت ذوالقرنین و سد یأجوج و مأجوج بود. برای پاسخ دادن به این سوالها بود که سلام ترجمان بعد از خواب وحشتناکی که خلیفه واثق دید، راهی مناطق شمالی ایران زمین شد. اگر چه هیچکس، حتی خلیفه هم نمیدونست كه جايگاه اين سد و اقوام يأجوج و مأجوج دقيقاً کجاست.
احتمالا تصور عمومی اين بود كه سد ممکنه جايی در همين مناطق يا مناطق شمالیترش باشه. در اون زمان قفقاز به سرزمين سدها و ديوارهای آهنين مشهور بود. شاهان ايران براي جلوگيری از هجوم اقوام مهاجم سدها و ديوارهای بلندی تو این منطقه ایجاد کرده بودن و شايد اين مسير به اين دلیل انتخاب شده بود.
سفر سلام ترجمان برای دیدار از سد یأجوج و مأجوج
حالا چرا سلام ترجمان برای سرپرستی این گروه اکتشافی انتخاب شد؟ جواب سوال تو اسم سلام ترجمانه. گفته شده او به سی زبان تکلم میکرده. واقعا خیلی عجیبه نه؟ توی اون زمان یه نفر پیدا بشه که سی تا زبان بلد باشه.
کاروانی که سلام رو همراهی میکرد متشکل بود از ۵۰ نفر به همراه ۲۰۰ قاطر باركش. مقداری هم آذوقه و آب و پنجاه هزار دينار و ده هزار درهم سرمایه داشتن و همین طور ۵۰ هزار درهم برای هر نفر برای يك سال به عنوان دستمزد. خلیفه، نامهای هم خطاب به اسحاق بن اسماعيل حاكم ارمينيه یا همون ارمنستان نوشت، چون در مسیرشون باید از این منطقه میگذشتن و به کمک این حاکم نیاز داشتن.
در منابع، مسير گذر كاروان سلام خیلی دقیق مشخص نشده. اما از از شواهد پيداست كه كاروان از سامرا در امتداد رود دجله به سمت شمال به راه افتاده، از مناطق كردنشين گذشته و به سمت شهر اروميه حركت كرده. از اروميه به سمت سلماس و خوی رفته و در نهايت از طريق نخجوان به سمت دبيل (دوين) مسیرش رو ادامه داده. شهر دوين يكی از شهرهای مهم ارمنستان بوده. از اونجا هم به تفلیس میرن که پایتخت ارمنستان بوده و هست.
اسحاق بن اسماعيل که به عنوان حاكم خليفه در اون جا حكومت ميكرد از كاروان سلام ترجمان استقبال خوبی كرد و براشون آذوقه و تداركات لازم رو فراهم کرد و يك نامه هم برای صاحب سرير نوشت تا با كاروان سلام ترجمان همكاری لازم رو داشته باشن. صاحب سریر اصطلاحی بود که به حاکم شهر دربند داده بودن. شهری که مقصد بعدی کاروان بود و اهمیت زیادی در تاریخ ایران، به خصوص پیش از اسلام داشت. شهری که در دوران اسلامی بهش بابالابواب میگفتن و به دربند خزران هم مشهور بود. شهری که فاصلۀ کمی با دریای کاسپین داشت و از روزگاران بسیار دور برای مقابله با اقوام مهاجم ساخته شده بود. گفته میشه خسرو انوشیروان این شهر رو برای مقابله با حملات قوم خزر مستحکمتر کرد. این شهر هنوز هم وجود داره و امروز در جمهوری داغستان قرار گرفته.
به هر حال کاروان سلام بعد از چند روز توقف در دربند، برای تهیۀ آذوقه دوباره راه افتادن. حاکم دربند یه سفارش نامۀ دیگه بهشون داد برای حاکم آلان و کاروان دوباره به سمت شمال حرکت کرد. پادشاهی آلان شايد در محدودۀ شمال داغستان امروزی قرار داشته. اون هم یه نامه میده به سلام و می فرستتش پیش فیلان شاه که حاکم منطقۀ دیگری در همون حوالی بوده. فیلان شاه هم یه توصیهنامۀ دیگه میده خطاب به شاه خزران تا این کاروان بتونن به سلامت از سرزمینشون عبور کنن.
جالبه که توصیهنامهٔ فیلان شاه کار خودش رو میکنه و کاروان سلام ترجمان به سلامت از شهرهای خزری رد میشن تا میرسن به شهر اتل که پایتخت خزرها بوده. در واقع فیلان شاه در اون موقع انگار تابع خزرها بوده. پادشاه خزرها هم از كاروان پذيرایی میکنه و تداركات لازم رو در اختیارشون قرار میده تا به سمت سرزمینهای بلغار حرکت کنن.
اگر اطلاعات بیشتری از قوم خزر و سرنوشتشون می خواید می تونید ویدئویی که دربارۀ این قوم ساختیم رو ببینید.
گزارش سلام ترجمان از ادامۀ مسیرش پر از ابهامه. در واقع دیگه نمیشه چندان از نظر جغرافیایی بهش استناد کرد. چون موقعیت و نام مکان هایی که ازشون گذشته رو دقیق بیان نمیکنه. به گفتۀ سلام، کاروان بعد از گذشتن از اتل بیست و شش روز به سمت شمال حرکت میکنه تا به سرزمین تاریک و بدبویی میرسه که انگار گذشتن ازش خیلی سخت بوده. این سرزمین رو هم در بیست روز طی میکنن و شهرهایی ویران شده میرسن که به گفتۀ اهالی به دست یأجوج و مأجوج خراب شده بوده و باز بیست روز از این سرزمینهای ویران میگذرن تا به قلعههایی میرسن در نزدیکی یک کوه که سلام میگه قسمتی از سد یأجوج و مأجوج اونجا بوده. مردم این منطقه به گفتۀ سلام، فارسی و عربی صحبت میکردن و قرآن میخوندن اما از وجود خلیفۀ مسلمین هیچ اطلاعی نداشتن.
بعد از اون باز هم مسیری رو طی میکنن تا به شهری میرسن به نام ایکه که سلام میگه محلی بوده که ذوالقرنین با سپاهش به اونجا اومده بودن و بعد ذوالقرنین سد رو در جایی که سه روز با این شهر فاصله داشته ساخته بوده.
سلام توصیف بسیار دقیقی از سد و موادی که سد از اون ها ساخته شده ارائه میده و برای این که خلیفه رو از سلامت سد مطمئن کنه بازرسیاش از سد رو به شکل کامل شرح میده. اما مشکل این جاست که نمیگه سد دقیقا کجاست و یأجوج و مأجوج کیان و چه شکلیان. به نظر میرسه میخواسته سر و ته قضیه رو هم بیاره.
اما من الان میخوام براتون کمی از ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج و حدس و گمانهایی که دربارهاشون وجود داره صحبت کنم.
ذوالقرنین کیست؟
دلیل کنجکاوی مسلمانان دربارهٔ ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج اینه که روزی مشرکان به تحریک یهودیان میرن پیش پیامبر اسلام و انگار برای سنجیدنش دربارهٔ رابطهٔ ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج ازش سوال میکنن. در آیاتی از سورهٔ کهف پاسخ این مراجعان اومده و توضیحاتی دربارهٔ پادشاهی نیکسیرت داده شده به نام ذوالقرنین که در کشورگشاییهاش به قومی بسیار ابتدایی می رسه که ازش میخوان برای پیشگیری از حملات قومی به نام یأجوج و مأجوج، سدی براشون بسازه و اون هم این کار رو برای این مردم انجام میده.
بعدها که تفحص در قرآن رواج بیشتری پیدا کرد یکی از مسائلی که کنجکاویبرانگیز بود پی بردن به هویت ذوالقرنین بود و دربارهاش حدس و گمان های زیادی هم وجود داشته و داره. از اسکندر مقدونی گرفته تا یکی از پادشاهان یمن، تا یکی از امپراطوران چین. اما همهٔ این احتمالات به دلیل تطابق نداشتن ویژگیهای این افراد با ذوالقرنینی که تو قران اومده چندان قابل اتکا و اعتماد نبودن.
تازهترین احتمالی که داده شده اینه که ذوالقرنین همون کوروش بزرگ، بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی باشه. این نظریه رو پژوهشگری هندی به نام ابولکلام آزاد برای اولین بار مطرح و در کتابی منتشر کرد. اون بخش از کتابش رو مرحوم دکتر باستانی پاریزی به فارسی ترجمه کرده که اگر تمایل داشتید می تونید مطالعه کنید.
به هر حال آقای آزاد بعد از پژوهشهای زیاد متوجه شباهت ذوالقرنین با کوروش کبیر شد. ایشون با مطالعهٔ زمینهٔ شکلگیری سوال دربارهٔ ذوالقرنین در زمان پیامبر به ریشههای این پرسش پی برد و تونست پاسخی نسبتا قانع کننده به ابهاماتی بده که دربارهٔ هویت ذوالقرنین وجود داشته.
آیا ذوالقرنین همان کوروش است؟
یکی از مسائلی که آقای ابوالکلام آزاد بهش توجه کرد این بود که سوال دربارۀ ذوالقرنین رو یهودیان طراحی کردهان. اونها به مشرکان مکه گفتن که وقتی به یثرب و پیش پیامبر میرن برای اینکه صحت ادعای او رو برای پیامبری بسنجن ازش دربارهٔ حقیقت روح، اصحاب کهف و ذوالقرنین سوال کنن. این یعنی این که اونها این پادشاه رو خوب میشناختن.
میدونیم پادشاهی که شرق و غرب عالم رو تصرف کرد و برای یهودیان هم بسیار مهم و محترم بود و به نوعی تقدیس میشد، کسی نبود جز کوروش بزرگ. کوروش خدمت بزرگی به یهودیان کرد. اونها رو از زیر ظلم و ستم بابلیان رها کرد و بیتالمقدس رو دوباره ساخت و آزادی در انجام مناسک دینی رو برای اونها به رسمیت شناخت. برای همین یهودیان همیشه به چشم منجی و مسیح بهش نگاه میکردن.
از اون مهمتر این که کوروش رو به شکل قوچی با دو شاخ ترسیم میکنن، یعنی کوروش رو ذوالقرنین میدونن. قرن یعنی شاخ و ذوالقرنین یعنی صاحب دو شاخ.
ابولکلام آزاد به بعضی از جملات عهد عتیق هم برای این که نظریه اش رو اثات کنه اشاره میکنه.
مثلا در در سفر دانیال اومده که دانیال، در رویا میبینه، قوچی با دو شاخ به طرف شرق و غرب و شمال و جنوب شاخ میزنه و بزی رو که با یک شاخ به قوچ حمله میکنه. فرشتهای براش خواب رو این طور تعبیر میکنه که قوچ پادشاه ماد و پارس و بز پادشاه یونانه. دانیال اومدن کوروش رو تعبیر رویای خودش میدونه. کلمهای که دانیال به عنوان لقب این پادشاه به کار برده، لو قرانائیمه. لوقرانائیم در عبری، همون ذوالقرنین در عربیه. میبینید که این دو کلمه خیلی هم به هم شبیهن چون ریشهٔ زبانهای عربی و عبری یکیه و هر دو جزو زبانهای سامی هستن.
در سفر اشعیای نبی هم چندین بار نام کوروش اومده. در جایی از او به نام مسیح خداوند و در جایی به نام عقاب مشرق نام بردهان.
در سفر عذرا، کوروش پادشاهی معرفی شده که یهوه، خدای آسمانها همهٔ ممالک زمین رو به او داده و او خانهٔ خدا رو در اورشلیم تجدید بنا کرد.
البته ابوالکلام آزاد اگر چه زیربنای نظریهاش رو مطالعهٔ تورات قرار داده بوده، اما میگه چند سال بعد در سفر به ایران این نظریه بیشتر تو ذهنش قوت میگیره. در این سفر او به منطقهٔ مرغاب فارس سفر میکنه و تندیس مشهور کورورش رو در این منطقه میبینه. در این تندیس کوروش با دو شاخ و دو بال تصویر شده که آقای آزاد اون دو شاخ رو مساوی با دو شاخ قوچ رویای دانیال و دو بالش رو مساوی با عبارت عقاب شرق در سفر اشعیا میدونه.
جالب این که علامه طباطبايي در نقد حدسهای مختلی که دربارهٔ هويت ذوالقرنين وجود داره، خلاصهای از نظريهٔ ابوكلام رو نقل میکنه و در تأییدش شواهدی ارائه میده. از نظر ایشان، بر اساس آيات، بدون تردید ذوالقرنين شخصيتی خداپرست بوده و اين با شخصيت تاريخي كورش سازگارتره. همچنین در آیات اومده که ذوالقرنین سه بار لشكركشی میكنه، يك بار به شرق، يك بار به غرب و يك بار هم به شمال و در شمال به تنگهای میرسه بین دو کوه که مردمی بدوی در اونجا زندگی میکردن و از دست هجوم و تجاوز قوم یأجوج و مأجوج شکایت داشتن. اونها از کوروش میخوان براشون سدی در برابر این تجاوزها بسازه و بهش میگن که مخارج ساخت سد رو هم تامین میکنن. اما کوروش چیزی ازشون قبول نمیکنه و میگه خدا برای من کافیه و با کمک همین مردم براشون سد رو میسازه.
سد ذوالقرنین واقعا کجاست؟
ابوالکلام آزاد این سد رو در منطقهٔ قفقاز میدونه. جایی بین دریای خزر و دریای سیاه که سلسله کوههای قفقاز مثل یک دیوار طبیعی، راه بین جنوب و شمال رو قطع میکنه و فقط یک راه در تنگهای بین این سلسله کوهها وجود داره. این راه امروز تنگهٔ داریال نامیده شده و در ناحیهٔ ولادی کیوکز و تفلیس واقع شده. گفته میشه هنوز بقایای دیوار آهنی در این نواحی وجود داره.
گفته شده در سد ذوالقرنین آهن زیادی به کار رفته و بین دو کوه ساخته شده، معبر داریال هم بین دو کوه بلند واقع شده و سدی هم که آهن زیادی در اون دیده میشه در همین دره وجود داره. جالبه نام این سد در کتب ارمنی هم اومده. این سد در کتب ارمنی از زمان قدیم بهاك گورایی نامیده شده و کابان گورایی هم بهش میگن. معنی هر دو کلمه یکیه و هر دو دربند کوروش یا گذرگاه کوروش معنی میده. چون کور قسمتی از نام کوروشه. در زبان گرجی هم از قدیم این دروازه به نام دروازهٔ آهنین نامیده میشده و تركها هم دامر کپو (قاپو) ترجمهاش کردهان.
دربارهٔ یأجوج و مأجوج هم حرف و حدیث زیاده و در طول تاریخ این نام به خیلی از اقوام مهاجم نسبت داده شده. از دیلمیان و خزران گرفته تا ترکان و مغولان. اما اگر محل سد رو همین تنگهٔ داریال در نظر بگیریم، به احتمال زیاد اقوام وحشیای بودن که که در شمال ایران زمین زندگی میکردن و از قفقاز به ایران هجوم میآوردن و غارتگری و کشتار میکردن و اگر زمان ساخته شدن سد رو همون زمان کوروش بزرگ بدونیم احتمالا این قوم باید بخشی از اقوام سکا یا به قول یونانیان سیت بوده باشن که در کتب عهد عتیق به شکل گوگ و مگوگ اومدن و در زبان عربی به یأجوج و مأجوج ترجمه شدن.
پایان سفر اکتشافی و بازگشت سلام ترجمان
خب، برگردیم به حکایت سلام ترجمان. شاید براتون جالب باشه دربارهٔ مسیر برگشت سلام هم بدونید. گزارش سلام دربارهٔ محل سد خیلی مبهم و نارساست و نمیتونه هیچ جواب روشنی به ابهاماتی که در این مورد وجود داشته بده. با این حال همین گزارش بی سر و ته انگار خیال خلیفه رو راحت میکنه.
به نظر میرسه مسیر کاروان در راه برگشت از شمال به سوی جنوب شرق امتداد پیدا میکنه تا وارد محدودهٔ سرزمينهای اسلامی میشن و به شهر تراز میرسن و بعد به سمت سمرقند حرکت میکنن و بعد از سمرقند راهی بخارا و ترمذ میشن و بعد از اون به نیشابور میرن و بعد هم همون مسیر خراسان به بغداد یا راه ابریشم رو تا سامرا ادامه میدن.
یقینا به دلیل ناامنی راه ها و مشکلات مناطق شمالی، کاروان روزهای سختی رو پشت سر گذاشته. سلام از بیماری و مرگ تعداد زیادی از همراهانش میگه و تعداد افرادی رو که جون سالم به در میبرن و به نیشابور میرسن ۱۴ نفر ذکر میکنه.
همینطور مدت زمانی که طول میکشه تا به سد برسن رو شانزده ماه و زمان برگشت رو دوازده ماه اعلام کرده.