سرگذشت آمودریا و سیردریا
تغییرات بستر آمودریا و سیردریا و تبعات آن در تاریخ خوارزم

تاثیر تغییرات آمو دریا در بافت جمعیتی خوارزم
کوه ها و دریا ها و کویرها سد های طبیعی هست که از قدیم باعث میشده جمیت های انسانی نتونن به راحتی ازشون عبور کنند. رودخونه ها برعکس مثل راههای طبیعی بودن که از قدیم جمیت های اسانی در کارشون تمدن تشکیل میدادن. ولی همین رودخونه ها مثل موجودات زنده، در طول زمانهای طولانی جابجا میشدن، و با جا بجا شدنشون جمعیت های انسانس رو هم مجبور میکردن که جا بجا بشن. یکی از رودخونه هایی که در تمدن ایرانی خیلی تاثیر داشته جیحون یا آمو دریا بوده و با کمی فاصله سیحون یا سیردریا. ولی میدونید، همین رودخونهها چه تاثیراتی در بستر خودشون گذاشتن؟ میدونید اصلا در طول زمان دبی یا حجم آبشون چه تغییراتی کرده؟ آیا همیشه، مقصدشون همین دریاچه آرال بوده؟
سیحون و جیحون
الان تو بالای کشور ترکمنستان که میشه پایین کشور ازبکستان رودخانهای داریم به نام آمودریا یا جیحون و تو شمال کشور ازبکستان و جنوب کشور قزاقستان هم رودخانه دیگهای داریم که بهش میگن سیحون یا سیردریا. منطقه فرارود سرزمین های بین این دو تا رودخانه است، یا به عبارت بهتر اطراف این دو تا رودخانه. هر دو تای این رودخانهها، امروز میریزن به دریاچه آرال و یا به قول منابع قدیمی فارسی دریاچه خوارزم.
با جیحون شروع میکنیم چون بیشتر به ایران ربط داره. این نام که بیشتر در منابع اسلامی و عربی استفاده شده، احتمالا از واژه گِحون گرفته شده که تو تورات به یکی از نهرهای بهشت اشاره میکنه و از اونجا که تو اسطوره های یهودی بهشت یه جای رو زمینی بوده و احتمالا تو منطقه میان رودان یعنی بین دو تا رود دجله و فرات تو کشور عراق کنونی، پس به لحاظ تاریخی نباید این اسم جیحون رو خیلی جدی گرفت. واقعا هم تا پیش از حمله اعراب تو قرن اول اسلامی، کسی به این رودخونه نمیگفت جیحون. اسم دیگه ای که تو منطقه هم معروفتره آمودریا است. یعنی رود خانه یا دریای آمو که آمو هم اشاره داره به شهری به اسم آموی تو ساحل چپ آمو دریا که امروز بهش شهر ترکمن آباد میگن. البته اسم این شهر تا دو دهه قبل چهار جو بود و قبل تر هم تو سده های اولیه اسلامی اعراب بهش آمل میگفتن ولی خود مردم محلی اسم قدیمش یعنی آموی رو حفظ کرده بودن. از یه طرف دیگه تو منابع زرتشتی به این رودخونه وخش یا وخشآب هم میگفتن که این اسم بعدا میره به یونانی و میشه اکسوس. البته هنوزم به یکی از شاخه های آمو دریا تو تاجیکستان وخش میگن. کلا هم تو ادبیات فارسی بیشتر جاهایی که بجای اسم یه رودخونه میگن آب، منظور آمو دریا است.
کس از ما نبینند جیحون به خواب وزیران نیایند ازین روی آب
بدین روزگار اندر افراسیاب بیامد به ایران و بگذاشت آب
تغییرات بستر، در طول تاریخ
فارغ از اطلاعات نام شناسی من بیشتر میخوام در مورد تاریخچه این رود خونه صحبت کنم. یعنی میخوام ببینم آیا بستر آمو دریا در طول یکی، دو هزاره پیش تا حالا تغییر کرده؟ اگر بله این تغییرات چه تاثیری روی زندگی مردم اطرافش داشته.
آمو دریا رودخونه اییه که از از منطقه پامیر و هندوکوش تو شمال شرق کشور افغانستان شروع میشه و از بین افغانستان و تاجیکستان به مسیرش ادامه میده و بعد به مرز ازبکستان و افغانستان تبدیل میشه و در نهایت در بیابان شمالی ترکمنستان و جنوب ازبکستان که بهش قره قوم یعنی ریگ سرخ میگن، طی طریق میکنه تا در نهایت به دریاچه خوارزم یا به قول نقشه های امروزی آرال بریزه. به آخر مسیر یک رود، که کم کم آروم میگیره و رسوباتی که با خودش آورده رو به جا میگذاره، یعنی درست قبل از این که به دریا یا دریاچه یا اقیانوس بریزه، میگن دلتا. و دلتای آمودریا به لحاظ زمین ریخت شناسی خیلی جای جالبیه و نشون میده در طول هزارههای مختلف دائم در حال تغییر بوده.
در زمان هخامنشی، ساتراپ هوارازم که بعدا همین کلمه به خوارزم تبدیل میشه، به ساتراپی گفته میشد که بر روی دلتای آمو دریا قرار داشته و عملا آب جیحون به این منطقه زندگی داده بود. منطقه خشکی با بارندگی سالانه حدود 80 میلیمتر و تابستانهای بسیار داغ و زمستانهای بسیار سرد، شامل منطقه خوارزم ازبکستان و منطقه داشاغوز تو ترکمنستان. ابوریحان بیرونی ابعاد خوارزم رو 80 فرسنگ در 80 فرسنگ میدونه یعنی یک چیزی حدود 230 هزار کیلومتر مربع یا به عبارتی اندازه کشور انگلستان یا رومانی.
هم سیردریا و هم آمو دریا در طول زمان به دفعات بسترشون جابجا شده و هر بار جابجایی باعث میشده مراکز سکونتی کنارشون هم تغییر پیدا کنن. تو این نقشه میتونید تعدادی از بسترهای قدیمی آمو دریا و سیردریا رو ببینید. حتی جالبه تو یه دوره هایی بخشی از آب آمو دریا بجای دریاچه خوارزم به دریای کاسپی یا خزر میریخته.
دراواسط قرن بیستم در زمان شوروی یه هیات علمی بین رشتهای شامل باستان شناس و زمین شناس و متخصصین دیگه، تو منطقه باستانی آقچه خان قلعه کار کردن. این منطقه که موقعیتش تو این نقشه نشون داده شده، از حدود قرن 4 پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی یعنی در پایان هخامنشی و دوران اشکانی، مرکز حکومت خوارزم بوده. بعدها این مرکز از آقچه قله به حدود 16 کیلومتر شمال تر و جایی به نام تُپراک قلعه برده میشه. گرچه این نکته مهمه که نه اسم آقچه خان قلعه و نه تپراک قلعه اسامی واقعی نیستن و ما فعلا از اسم اصلیشون بیخبریم.
به هر حال این آقچه قلعه یه مرکز سلطنتی مهم بوده و کلی دیوارنگاره و آثار باستانی مهم ازش پیدا شده. ما میخوایم با بررسی این سایت باستانی ببینیم تغییرات آمو دریا چه تاثیری تو این سکونتگاه داشته.
الان ویرانه های آقچه قلعه در ساحل شرقی آمو دریا قرار گرفته جایی که آمو دریا به سمت شمال منحرف میشه تا به دریاچه خوارزم بریزه.
تو شمال آقچه قلعه تقریبا در فاصله 15 کیلومتری مجموعه تپههایی رو داریم که بهش سلطان اویس میگن. در گذشته در اطراف آقچه قلعه دریاچه هایی وجود داشته، و مردم با کانال کشی از آمودریا، مزارعشون رو سیراب میکردن. با این که خاک نمک داشته ولی غرق آب کردن و شستن خاک میتونسته کمک کنه تا زمین، قابل کشاورزی بشه و از طرفی بودن آب و دریاچه کمک میکرده شرایط طوری باشه که برای زندگی مناسب باشه.
اگه در دل زمان به عقب بریم، متوجه یک چیز جالب میشویم، از دوران نو سنگی یعنی حدود 5000 پیش از میلاد ما آثاری در غرب دلتای آمودریا و در کنار کانال اوزبوی و اطراف فرو رفتگی ساری قامیش داریم مربوط به فرهنگ کِلتِمینار (Kelteminar) که مردمانی کم تحرک به لحاظ جغرفیایی بودن و ماهیگیر، در اطراف دریاچهها و آبگیرها. این جمعیت ها تا داخل کویر قزل قوم هم کشیده شده بودن. و این به این معنیه که از 6000 تا 3000 پیش از میلاد حتما این منطقه کویری، مرطوب و قابل زندگی بوده.
از عصر مفرغ یعنی از 3000 پیش از میلاد، کم کم کانال اوزبوی در غرب و منطقه قزل قوم در شرق، کاملا خشک میشه، و تمرکز تجمعات بشری به میانه، یعنی محل تلاقی آقچه دریا با ژانی دریا و اینکار دریا از یک طرف تا فرورفتگی ساری قمیش، منتقل میشه. محل تلاقی آقچه دریا با ژانی دریا و اینکار دریا درواقع جایی بوده که شاخآب های دلتای آمودریا و سیری دریا در قدیم به هم برخورد میکرده اند.
ما شاید به راحتی نتونیم تغییرات بستر یا حجم آب یه رودخونه رو در زمانهای دور گذشته درک کنیم، ولی با دیدن حجم پراکندگی محوطه های باستانی میتونیم به این نتیجه برسیم که در دوره های مختلف زمانی، حجم آب و وضعیت آب و هوا چه تغییراتی کرده. در مورد مناطق اطراف آمودریا و سیردریا و دریاچه آرال هم این نکته صادقه، یعنی هروقت میبینیم در یک برحه از زمان، جمعیت های انسانی در جایی زیاد بودن، معنیش اینه که احتمالا در اون سال ها حجم آب رودخونه زیاد بوده یا بستر رودخونه از کجا میگذشته و حتی با دقت خوبی میشه حدس زد ارتفاع سطح آب دریاچه آرال یا خوارزم چه اندازه بوده.
دریاچه آرال
ما در دورانی زندگی میکنیم که دریاچه آرال تقریبا از بین رفته ولی نکته جالب اینه که انگار این اولین بار در تاریخ زندگی این دریاچه نیست که چنین بلایی سرش اومده، تحقیقات روی دریاچه نشون میده که قبل از این چند بار سطح آب دریاچه دستخوش تغییر شده، و دلیل این تغیرات فقط عامل انسانی نبوده، بلکه تغییرات آب و هوا و هینطور تغییر بستر رودهای ورودی بهش، میتونسته عامل این تغییر سطح آب باشه. همینجا بگم، الان با یکی از فجایع زیست محیطی در مورد دریاچه آرال رو به رو هستیم چون در نیمه دوم قرن گذشته، شوروی با ایجاد مزارع اشتراکی بسیار وسیع پنبه در فرارود، و هدایت آب سیحون و جیحون به این مزارع و بالا بردن سطح تبخیر، عملا باعث خشکی این دریاچه شد.
این که چرا آب دریاچه بالا و پایین میره دقیقا مشخص نیست، اگه عامل انسانی که علت اصلی خشک شدن دریاچه خوارزم در وران اخیره رو بذاریم کنار، در مورد تغییر سطح دریاچه دو تا عامل اصلی دیگه هم شناسایی شدن، یکی تغییر حجم آب ورودی به دریاچه آرال یا خوارزم به خاطر تغییر بستر رودخونه آمو دریا و دلیل دیگه تغییر وضع آب و هوا تو یه برحههایی از تاریخه. در مورد تغییر بستر رودخونه، میدونیم که جیحون رود پر از رسوباتیه که این رسوبات رو در دلتای خودش برجای میگذاره، هر از چند گاهیاین رسوبات میتونن، مثل یه سد بشن و رودخونه تغییر مسیر بده و بره به سمت فرو رفتگی ساریقمیش و اونجا رو پر آب کنه و بعد از طریق کانال اوزبوی بریزه تو دریای کاسپی. هر چی این مقدار آبی که به دریای خزر میریزه بیشتر بشه، از حجم آب دریاچه آرال کم میشه. پس یه توجیه برای دورههای پایین اومدن آب آرال، کم شدن ورودی آب جیحونه. اما عامل آب و هوا هم میتونه موثر باشه. تو آسیای جنوبی یکی از مهمترین جریانهایی که باعث بارندگی میشه، سیستم بادهای موسمیه، همون سیستمی که گاهی تو جنوب ایران هم باعث بارندگیهای خیلی شدید و سیلآسا تو تابستون میشه. این سامانههای بارش تو چین و هند بسیار قدرت مندن، ولی وجود رشته کوههای تیانشان و فلات تبت عملا مثل یه سد عمل میکنه تا سیستم های پر فشار مرطوب به آسیای مرکزی نرسن و به همین دلیل بارندگی کم بشه. یکی از عوامل تغییرات آب و هوایی تو منطقه دریاچه آرال برخاستن بادهای غربیه، بادهایی که میتونن با خودشون کمی بارندگی بیارن. یا با پر آب شدن رودخونه ها به هر دلیلی، همین مقدار کم رطوبت میتونه باعث آبادانی و زندگی بشه. تحقیقات اقلیم شناسی نشون میده که غرب آسیای مرکزی در چهار قرن اول میلادی هوای سرد و خشک داشته، از سال 450 تا 900 میلادی دما و رطوبت افزوده میشه. جالبه که تغیرات سطح دریاچه آرال همبستگی هایی رو با دریاچههای دیگه آسیای مرکزی، مثل ایسیک کول تو قرقیزستان و بایان نور تو مغلستان داخلی چین، و همینطور دریاچه ولون تو استان سینکیانگ چین نشون میده، به ترتیبی که سطح آب در همه این دریاچه ها از 1000 تا 300 سال قبل کم بوده. در حالی که باقی دریاچه های داخل چین هان که تحت تاثیر سیستم پرفشار موسمی بودن در همین دوران پر آب بودن. این نکته گویای اینه که نفوذ رطوبت از طریق بادهای غربی، هرچند کم، میتونه سطح آب دریاچه های مرکز آسیا رو تغییر بده.
در تحقیقاتی که به تازگی انجام شده، دانشمندان متوجه شدن از دو هزار سال گذشته، آب دریاچه خوارزم، دو بار بالا اومده و دو بار به شدت کاهش پیدا کرده. افزایش سطح آب مربوط به قرن 6 تا 12 و 16 تا 20 میلادی هستش، و کاهش سطح آب مربوط به قرن 13 تا 14 میلادی و البته در دوره معاصر یعنی از نیمه قرن بیستم تا حالا است.
باستانشناسی آقچه خان قلعه و نتیجه گیری
خوب حالا برگردیم به همون شهر باستانی آقچه خان قلعه. ما نمیدونیم نام واقعیش چی بوده ولی شاید روایت ابوریحان بیرونی بتونه راهگشا باشه. ابوریحان میگه پایتخت قبلی خوارزم سالها پیش در سیل عظیمی غرق شد و به همین دلیل پایتخت به کاث منتقل شد. همینجا یاد آوری کنم که بیرونی به این دلیل اسمش بیرونیه که زاده محله ای بیرون شهر کاث بوده. و طبق اسناد تاریخی در قرن سوم و چهارم هجری که میشه قرن نه و ده میلادی، خوارزم دو تا مرکز داشته، مرکز بخش راست جیحون کاث بود که همین زادگاه بیرونیه، و کشاورزی خیلی مشهوری داشته و در مقابل مرکز بخش چپ جیحون گرگانج یا به قول عربها جرجانیه بوده که یه مرکز تجاری مهم به حساب میومده. بیایم ببنیم بین آخچه خان قلعه و اون پایتخت قبلی سمت راست خوارزم که بعدا کاث جاش رو میگیره ارتباطی هست یا نه؟
تو سال 2013 مطالعاتی برای سن سنجی آقچهخان قلعه انجام شد. امروز آقچهخان قلعه که توسط تپه رمل های متعدد محاصره شده، تو ده تا پانزده کیلومتری شمال شرقی بستر کنونی جیحونه.
با توجه به آزمایشات کربن 14 برای سن سنجی آقچه خان قلعه این طور به نظر میرسه که از قرن سوم پیش از میلاد تا اواخر قرن دوم پس از میلاد آقچه خان قلعه یه مرکز پر جنب و جوش بوده و بعد به دلیل غرق شدن در سیلاب، متروکه شده. و این داستان با روایت ابوریحان جور در می آید.
یعنی میشه این طور جمع بندی کرد که پایتخت قبلی بخش کشاورزی خوارزم، در زمان اشکانیان همین آقچه خان قله بوده و در در دوره ساسانی به اطراف همین کاث منتقل شده. برای سالها این مرکزیت کاث سر جاش بود و حتی خاندانی به نام آل افریغ یا آل عراق تو اونجا حکومت میکردن که خودشون رو از نوادگان کیخسرو به حساب میآوردن تا دوران زندگی خود ابوریحان، یعنی سال 374 شمسی یا 996 میلادی که در این سال خاندانی که در گرگانج یعنی بخش تجاری خوارزم حکومت میکردن و آل مامون خونده میشدن، بر کاث پیروز شدن و مرکز خوارزم شد همین شهر گرگانج. و این بود تا دوران حمله مغول. که گرگانج نابود میشه.
جستجوها نشان میده که انگار از حوالی حمله مغول بخشی از آب جیحون از ازبوی به دریای خزر میریخته ، و باقی در مسیرهای رو به شمال از نزدیک آقچه خان قلعه به سمت آرال میرفته. ولی رفته رفته این مقدار سهم آرال بیشتر شده تا حدی که اوایل قرن 17 دیگه کاملا مسیر ازبوی به خزر خشک شده و کل آب به آرال وارد میشده. میتونید تصور کنید که با با تغییر مسیر آب جیحون، دیگه آبادی هایی که در غرب آقچه خان قلعه تا دریای خزر بودن از رونق می افتن و کم کم منطقه از حالت متمدن در میاد و جایگاه قبایل ترکمنی میشه که اموراتشون رو با دامداری میگذروندن و میتونستند به راحتی جابجا بشن. و با گذر زمان به ویژه از قرن 17 میلادی این قبایل ترکمن به دلیل تنگنایی که درش قرار گرفته بودن بیشتر به راهزنی و غارت رو میارن و از این دورانه که ما تو تاریخمون یه بند از حمله ترکمنا به شمال شرق کشورمون میشنویم تا حدی که در دوران قاجار دزدیدن دختران قوچانی توسط ترکمنها کلی سرو صدا به پا میکنه.
بگذریم میخواستم تو این اپیزود کمی به تاثیر رودخونه جیحون در شمال شرق ایران بپردازم و با هم ببینیم که یه رودخونه و تغییر بسترش میتونه چه تحولاتی رو ایجاد کنه. شاید یکی از دلایلی که ما از بعد از دورن صفویه دیگه خان نشین های مستقل خوارزم و بخارا و خوقند رو داریم همین فاصله افتادن بین این خان نشین ها با ایران باشه و بوجود اومدن بیابون های عظیم بین خراسان و خوارزم.