شغل سفر

ارتباط جالب سیر و سفر با فرهنگ و تمدن ایرانی

نقطۀ آغاز سیر و سفر


 یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین عوامل گسترش و دوام راه ابریشم در طی هزاران سال، علاقه و عادت مردم ایران‌زمین به سفر کردن بوده. سفرهایی که برای سیاحت، تجارت، زیارت و گاهی هم جنگ انجام می‌شده. اما بیشتر از هر چیز به انتقال فرهنگ، ادیان و آداب زندگی منجر می‌شده. در این قسمت می‌خوام دربارۀ تاریخچۀ سفر در ایران براتون صحبت کنم.
 
 قرار دادن یک نقطۀ آغاز مشخص برای شروع تاریخ سیر وسفر انسان، کار بیهوده‌ای به نظر می‌رسه. به این دلیل که حیات بشر، تا جایی که ما می‌دونیم، از همون ابتدا، یعنی از زمانی که دشت‌های آفریقا رو برای پیدا کردن منابع زندگی پشت سر گذاشت، با سیر و سفر شروع شده. در همۀ تمدن‌ها و فرهنگ‌ها هم می‌شه شواهد مختلفی رو پیدا کرد، برای علاقۀ انسان به سفر کردن و کشف سرزمین‌ها و دنیاهای جدید.
 
 با این حال به نظر می‌رسه در تمدن ایرانی سفر کردن تفاوت‌های بسیاری با تمدن‌های دیگه داره. به همین دلیل هم ازش با عنوان سیر آفاق و انفس یاد می‌کنن. یعنی سفر در سرزمین‌ها و دیدن نفس‌ها یا انسان‌ها. به عبارت دیگه، برخلاف بسیاری از فرهنگ‌ها که مردم برای کسب اشیاء یا دیدن سرزمین‌ها به سفر می‌رفتن، در ایران زمین مکان‌ها بیشتر به عنوان بستر حضور آدم‌ها اهمیت داشتن. افراد به سفر می‌رفتن تا در مکان‌هایی خاص، حاملان ارزش‌های انسانی رو ملاقات کنن و توشه‌ای از معرفت و شناخت به همراه خودشون بیارن. از طرف دیگه سفر باعث توانا شدن و ارزشمند شدن انسانها می‌شده.
 
 سنایی غزنوی در تشریح این خاصیت سفر گفته:
 
 قدر مردم سفر پدید آرد                           خانۀ خویش مرد را بند است
 چون به سنگ اندرون بود گوهر                 کس نداند که قیمتش چند است

شیوۀ سفر کردن در فرهنگ ایرانی

  شکل سفر کردن در فرهنگ ایرانی، دستاوردهای بسیار بزرگی برای فرهنگ جهان به ارمغان آورده. سیاحان و جهانگردان بسیاری، رنج سال‌ها سفر رو بر خودشون هموار کردن تا با گذشتن از شهرها، کوه‌ها و بیابان‌ها، دستاورد سفرشون رو در قالب کتاب‌های جغرافیایی یا سفرنامه برای مردم دیگه به یادگار بذارن. بر خلاف تصور عامه، تعداد این سفرنامه‌ها و یا دانشنامه‌های جغرافیایی در ایران بسیار زیاده. کتاب‌هایی که علاوه بر اطلاعات جغرافیایی می‌تونن منبع بسیار خوبی برای بازخوانی تاریخ اجتماعی ایران‌زمین باشن.
 
 یه نکتۀ جالب دربارۀ سیاحان ایرانی این بود که اون ها در بسیاری از مواقع، در طی سفرهاشون دانشمندان، هنرمندان، شاعران و سیاستمداران بزرگ زمانه‌اشون رو هم، دیدار می‌کردن و از محضر استادان زمانه، درس می‌گرفتن و وقتی به سرزمین خودشون بر می‌گشتن، گنجینه‌ای ارزشمند از ادب و فرهنگ رو به همراه می‌بردن.

 نمونۀ چنین انسان‌هایی شاعر بزرگ و نامدار ایرانی، سعدی شیرازیه که دو اثر ماندگارش یعنی بوستان و گلستان رو کاملا بر اساس تجربیاتی که در سفرهاش و در دیدار با مردم مختلف کسب کرده، نوشته.
 
 به عبارت دیگه، خارج شدن از وطن و دیدار از مکان‌ها و انسان‌ها، مرحله‌ای بسیار مهم از سیر و سلوک فردی برای رسیدن به رشد فکری و معنوی افراد بوده. شاید به همین دلیل هم سعدی گفته:
 
 بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی                  صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
 
 چنین سیر و سفرهایی به خصوص در بین صوفیان رواج بسیاری داشت و اهل عرفان در سراسر ایران برای پذیرایی از مسافرانی که به دیدار عارفان بزرگ می‌رفتن خانقاه‌هایی ساخته بودن. 

سفر در اندیشه مولانا

 مولانا جلال الدین محمد بلخی، عارف نامداریه که در ابتدای زندگیش، یکی از بزرگ ترین و تاثیرگذارترین سفرهای عمرش رو انجام داد و در جستجوی آرامش و برای حفظ زندگی، به همراه خانواده‌اش، بلخ رو به مقصد روم اون زمان ترک کرد. در اندیشۀ مولانا، سفر کردن جایگاه بسیار مهمی داره و او سفر رو لازمۀ رشد و تکامل همۀ هستی می‌دونه. در یکی از غزل‌هاش به این نکته این طور اشاره کرده:

  درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا              نه رنج اره کشیدی نه زخم‌های جفا

  نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی                اگر مقیم بدندی چو صخره صمٌا 

  فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی          اگر مقیم بدندی به جای, چون دریا 
 
 هوا چو حاقن گردد به چاه،  زهر شود             ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا

 چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر                  خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا
 
 ز جنبش لَهَب  و شعله چون بماند آتش          نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا


  همین طور در داستانی از مثنوی معنوی برای این که ارزش و اهمیت سفر کردن رو بیان کنه به سفر ماه اشاره می‌کنه و می‌گه:
 
 کز سفرها ماه کیخسرو شود                             بی سفرها ماه کی خسرو شود

  از سفر بیدق شود فرزین راد                            وز سفر یابید یوسف صد مراد

 کیخسرو شدن ماه در بیت اول یعنی کامل شدنش و درخشش ماه. در بیت دوم هم ، سفر سرباز یا بیدق در صفحه ی شطرنج رو عامل تبدیل شدنش به وزیر می‌دونه و همین طور به سفر یوسف و رسیدنش به جاه و جلال دربار عزیز مصر اشاره می‌کنه.
  

شغلی به نام سفر کردن

 سفر کردن برای دیدار با بزرگان علم و دانش و هنر، یک نوع سفر بسیار پر طرفدار در بین ایرانی‌ها بود. اما افرادی هم وجود داشتن که کلا شغلشون سفر کردن بود. یعنی به شکل کاملا رسمی جهانگرد بودن. این افراد معمولا ارتباط خوبی با دولتمردان زمانه داشتند و از اعتبار اون ها برای تأمین مخارج و مایحتاج سفرشون در شهرهای دور و نزدیک، استفاده می‌کردن. مثلا بسیار پیش می‌اومد که از  صاحب منصبی برات یا چکی دریافت می‌کردن تا در شهرهای دیگه با نقدکردنش بتونن اموراتشون رو بگذرونن. این افراد اغلب، صاحب فضل و کمال یا نویسنده و شاعر بودن. برای مثال مِسعَر بن مُهَلْهِل خزرجی، معروف به ا‌بودلف که داستان زندگی و سفرهاش رو در سومین قسمت پادکست چاپارکست براتون تعریف کردیم یکی از این افراد بود. مردی که در قرن چهارم هجری، با استفاده از اعتباری که در نزد سامانیان داشت به چین سفر کرد و با کمک صاحب بن عباد، وزیر مدبر دربار آل بویه تونست همۀ ایران زمین رو بگرده و سفرنامۀ ارزشمندی از خودش به جا بذاره. از این دست افراد در تاریخ و  فرهنگ ایران زمین بسیارند. 

یکی دیگه از شاعران بسیار بزرگ ایرانی که همیشه هوای سفر داشت و به همین دلیل محل زندگیش یعنی شهر شروان، براش در حکم زندان بود، خاقانی شروانیه. خاقانی با حمایت شروانشاه چند بار به سفرهای دور و دراز رفت و تونست تجربه های بسیار گرانقدری از این سفرها کسب کنه که باعث شد در ادب و حکمت سرآمد دوران بشه. خاقانی در یکی از اشعارش در سفرنامۀ منظومش یعنی تُحفه العراقین بعد از وصف انواع و اقسام الحان و موسیقی‌ها ، بانگ جرس شتر رو که نشانۀ کوچ و سفره، از همه برتر و بالاتر دونسته و به این وسیله علاقه‌اش رو به سیر و سفر نشون داده:

 بر خوان فلک صلا شنیدن                          از رضوان مرحبا شنیدن

 الحان زبور در مزامیر                                « یا حی» موذنان شبگیر

 آواز مغنیان به نفحات                              اوراد مصلیان به اوقات

 آواز خروس در شب هّجر                          دستان تبیره زن گه فجر

 این جمله خوش است لیک در سر               آواز درای ناقه خوشتر

جایگاه جهاندیدگان در فرهنگ ایران

 واژۀ جهاندیده در فرهنگ و ادب ایرانی جایگاه خاصی داره. برای مثال یکی از مهم‌ترین معیارهای رسیدن به مقام پهلوانی در ادب حماسی ایران، دنیا دیده بودن فرده. سفر پهلوانی در همۀ آثار حماسی ایران وجود داره، اما به طور مشخص در شاهنامه به تغییر و تحولی که در پهلوانان بعد از سفر کردن به تنهایی و دست و پنجه نرم کردنشون با خطرات ومخاطرات ایجاد می‌شه، اشاره شده. مثال روشن این موضوع گذر از هفت خوان‌هاست که دو نفر از بزرگترین پهلوانان شاهنامه یعنی رستم و اسفندیار هرکدوم در مرحله‌ای از رشد فردیشون انجام می‌دن و بعد از اون تبدیل به پهلوانانی می‌شن که در کنار زور بازو و قدرت جسمانی، صفاتی برجسته و ارزشمند هم کسب می‌کنن.
در کنار این پهلوانان بزرگ اکثر قهرمانان داستان‌های شاهنامه در سفر کردن رشد و تغییر می‌کنن و شخصیتشون تحول پیدا می‌کنه. از کیکاووس گرفته که سفری جاه‌طلبانه رو برای فتح مازندران و سلطه بر این سرزمین شروع می‌کنه و به دام دیوان می‌افته تا سیاوش که برای گریز از بدی راهی سرزمین بیگانه می‌شه و سرنوشتی تلخ براش رقم می‌خوره و حتی کیخسرو که با پشت سر گذاشتن مسیری دشوار از توران زمین برمی‌گرده تا با برخورداری از مجموع ارزش‌های حکمرانی ایرانشهری، کشوری آباد و سرشار از نیکی و روشنی رو از خودش به یادگار بذاره.

سفر کردن در شیوه حکمرانی پادشاهان ایرانی

  شیوۀ حکمرانی ایرانیان باستان، در قالب نظم شاهنشانی بعدها به حکمت خسروانی مشهور شد. چون این شیوه رو یادگار کیخسرو می‌دونستن و این پادشاه اساطیری رو الگوی شاهان باستانی ایران در نظر می‌گرفتن. در این نوع حکمرانی، بر خلاف شیوۀ مصری یا رومی که حکمران، جانشین خدا بر زمین در نظر گرفته می‌شد، انسانی شایستۀ رسیدن به مقام پادشاهی و حکمرانی بر مردم بود که فرهمند باشه  و شاه زمانی فرهمند بود که اصل مهم دادگری رو در رفتار و گفتارش رعایت کنه.
در داستان کیخسرو در شاهنامه، می‌بینیم که کیخسرو بعداز بازگشت به ایران و پشت سر گذاشتن چند آزمون سخت به پادشاهی ایران می‌رسه و در همون ابتدای پادشاهی، سفری رو به سراسر ایران زمین آغاز می کنه:

 بیامد بر آن هم نشان تا به چاج              بیاویخت تاج از بر تخت عاج

 به سغد اندرون بود یک هفته شاه          همه سغد شد شاه را نیک خواه

 وز آنجا به شهر بخارا رسید                     ز لشکر هوا را همی کس ندید

 بخورد و بیاسود و یک هفته بود               دوم هفته با جامه نابسود

 بیامد خروشان به آتشکده                     غمی بود زآن اژدهای شده

 که تور فریدون برآورده بود                      بدو اندرون کاخها کرده بود

 بگسترد بر موبدان سیم و زر                   بر آتش پراگند چندی گهر

 و زآن جایگه سر به رفتن نهاد                 همی رفت با کام دل شاه شاد

 نکتۀ جالب در این ابیات فردوسی اینه که کیخسرو بعد از چاچ یا تاشکند و سغد یا سمرقند به آتشکده و کاخ هایی در بخارا می‌ره که تور، پسر فریدون اونو ساخته بوده.

 چنین الگویی در سراسر دوران باستان و در بین پادشاهان هخامنشی، اشکانی و ساسانی و حتی بعد از اسلام در بین حاکمانی که بر اساس سیاست ایرانشهری حکمرانی می‌کردند وجود داشته. یعنی پادشاه به شکل ثابت در یک منطقه حضور نداشته و بیشتر سال رو در مناطق مختلف کشورش می‌گذرونده و در بسیاری از مواقع خانواده و اهل شبستان رو هم با خودش می‌برده  و این البته جدا از سفرهاییه که شاهنشاه برای استراحت وخوشگذرانی و شکار به نقاط گوناگون مملکت می‌رفته.
 
 بنابراین  پادشاهان در سراسر قلمروشون قصرها و دسکره‌های بسیاری رو برای اقامت خودشون و درباریانشون می‌ساختن که امروز آثار و نشانه‌های بسیاری از اون ها هنوز هم باقی مونده.

سفر کردن در اساطیر ایران غربی

   سفر کردن در اساطیر ایران غربی که امروز به میانرودان معروفه هم، جایگاه ویژه‌ای داره. در این جا به دو سفر اساطیری بسیار مهم و جالب در اساطیر ایران غربی اشاره می کنیم.
  اولیش سفر فردی است به نام گیلگمش در جستجوی جاودانگی. گیلگمش، پهلوان نامدار شهر اوروک، شهری از سرزمین سومر در میان‌رودانه، که شخصیتی نیمه‌ایزدی-نیمه‌انسانی داره. او بعد از مرگ تراژیک بهترین دوستش یعنی انکیدو، تصمیم می‌گیره به دنبال اکسیر جاودانگی به سفر بره. او در جستجوی جاودانگی و خداگونه شدن بارها شکست می‌خوره اما در نهایت به گیاهی دست پیدا می‌کنه که او را جاودانه خواهد کرد، اما بر اثر غفلتش ماری اون گیاه رو ازش می‌دزده و نتیجۀ زحماتش بر باد می‌ره. جستجوی جاودانگی بعدها به شکل جست و جوی آب حیات در فرهنگ ایرانی ادامه پیدا کرده.
 یکی دیگه از اساطیر میانرودانی که در اون یک الهه به سفری دشوار و غریب می‌ره، سفر ایشتار به سرزمین مردگانه. ایشتار رو خدای عشق و نشاط و باروری می‌دونستن. بنابراین وقتی به جستجوی همسر درگذشته‌اش و التیام بخشیدن به زخم‌هاش به جهان زیرین می‌ره و در اونجا به دست خواهر حسودش ارشکیگال زندانی می‌شه، راه‌های عشق ورزی فراموش می‌شه و جمعیت  آدمیان و جانوران کاهش پیدا می‌کنه. خدایان که می‌بینن تعداد قربانی‌هایی که به درگاهشون می‌شده کم شده به ارشکیگال دستور می‌دن که ایشتار رو آزاد کنه.
 نکتۀ جالب در این اسطوره هم اینه که برای برگرداندن ایشتار به زندگی، آب حیات رو از ارشکیگال می‌دزدن و به ایشتار می‌پاشن تا دوباره  زنده‌اش کنن. 

سیر و سفر ایرانیان در آثار جهانگردان

 جهانگردان نام ایرانیان رو «مردمانِ همیشه مسافر» گذاشتن. چون اون‌ها دیده بودن که دروازه‌های ورودی و خروجی شهرهای ایران همیشه محل گذر آدم‎هایی بود که با هر وسیله‌ای در آمد و شد بودند. هرمان نوردن، جهانگرد امریکایی، در کتاب «در زیر آسمان ایران» ایرانیان رو مردمی توصیف کرده که در هر شرایطی به سفر می‌رن و سون هدین، جغرافیدان و جهانگرد سوئدی، با اشاره به راحت سفر کردن ایرانی‌ها می گه: «ایرانیان به طور مادرزاد دوز و کلک مسافرت رو خوب می‌دونن. اونا دار و ندارشون رو در خورجین و بقچه جا می‌دن و پولشون رو زیر شال کمرشون پنهان می‌کنن».
  علاوه بر ارزش سفر در فرهنگ ایرانی و ارج و قرب جهاندیدگان در این فرهنگ، مسافران هم همیشه بین ایرانی‌ها ارزش و احترام خاصی داشتن. می‌شه گفت ریشۀ این ارزش و اعتبار به هزاران سال قبل بر می‌گرده. برای مثال در متن اوستا، توجه نکردن به مهمان‌ها و فراهم نکردن اسباب راحتی و آرامش اون‌ها جزو گناهان کبیره به حساب اومده.

 این ارزش و اهمیت در ایران باستان از طرف دولت‌ها هم به رسمیت شناخته می‌شده. برای مثال در عهدنامه‌هایی که بعد از ترک جنگ‌ها نوشته می‌شده به حفظ منافع بازرگانان و تاجران به شکل صریح پرداخته می‌شده. از طرف دیگه امکاناتی که حکومت‌ها برای مسافران و رفاه حال اون‌ها در راه‌ها ایجاد می‌کردن، نشانۀ ارزش و اهمیت مسافران در ایران زمین بوده.
 به همین دلیل هم در همۀ آثاری که از مسافران خارجی ایران باقی مونده به رسم میهمان نوازی ایرانیان اشاره شده.
 برای مثال شاردن، جهانگرد مشهور فرانسوی در دوره صفوی در سفرنامه اش دربار ۀ میهمان نوازی ایرانی‌ها می‌نویسه: «در سراسر آبادی‌های واقع در دامنۀ این کوهستان‌ها نه کاروانسرا هست نه مسافرخانه، مسافران باید مهمان صاحب‌خانه‌ها باشند. در آن جا از نظر خوردنی و آشامیدنی به ایشان خوش می‌گذرد. من در این قسمت از سفرم هیچ نگرانی و ناراحتی نداشتم. زیرا راهنمایم پیش از من به محل توقف می‌رسید و قبل از ورود من منزل و غذا را آماده می‌کرد. آتش می افروخت و برای اسبان نیز اصطبل خوبی مهیا می‌ساخت. هر جا می‌خواستم به میزبان پولی بدهم راهنما اجازه نمی‌داد و می‌گفت اینجا چنین کارهایی رسم نیست و من آن چه را می‌خواستم به صاحب خانه بدهم به او می‌دادم». ايرانيان از نظر شاردن خوش‌مشرب، گرم، ‌صميمی، آرام و متين هستن و در زمان ديدار و ملاقات با  همدیگه  تعارف می‌کنن و در حوادث تلخ و شيرين و جشن‌‌ها، به دیدار هم می‌رن» 

ایرانیان مهمان نواز

بعضی از محققان معتقدن حتی در شکل معماری ایرانی هم تکریم و گرامی‌داشت میهمان دیده می‌شه. از سر در خانه‌ها و سایبان اون و سکوی جلوی در گرفته تا اختصاص اتاق مهمان و تالار یا اتاق پذیرایی، همه نشانۀ ارزش و اهمیت میهمانه.
علت این امر البته بیشتر از هر چیز به شیوۀ زندگی ایرانیان بر می‌گرده که از همون ابتدای تاریخ بر مبنای بازرگانی بنا شده . این شیوه، زیربنای تمدن ایرانی و حافظ بقا و دوام اون از ابتدای تاریخ تا امروز بوده. اقتصادی که بر مبنای بازرگانی بنا شده بود زیربنای پدید اومدن راه‌هایی شد که شرق و غرب عالم رو به هم مرتبط می‌کرد و در مسیر این راه‌ها شهرهایی ساخته شدن که بسیاری از اون ها هنوز هم وجود دارن و می شه تاریخ راه ابریشم رو در پیوند با تاریخ اون ها بازخونی کرد.